کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زبدانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زبدانی
لغتنامه دهخدا
زبدانی . [ زَ ب َ ] (اِخ ) زبدانی قریه ای است از نواحی دمشق شام ، نزد رود بردی . در آنجا سیب فراوان است و از آنجا تا دمشق بوستانها به یکدیگر پیوسته اند. یاقوت گوید: در قدیم بجای این قریه کوره ای بوده مشهور واقع میان دمشق و بعلبک که نهر دمشق از آنجا ب...
-
زبدانی
لغتنامه دهخدا
زبدانی . [ زَ ب َ ] (اِخ ) عدل اهل زبدانی کوره ٔ میان دمشق و بعلبک و عهده دار رسالت میان صلاح الدین یوسف بن ایوب و فرنگ بود. وی دارای سیرتی پسندیده نبود و شهاب شاغوری دمشقی در هجاء وی گوید:بالعدل تزدان الملوک و ماشان ابن ایوب سوی العدل هو دلو دولته ب...
-
زبدانی
لغتنامه دهخدا
زبدانی . [ زَ ب َ ] (اِخ ) کوره ای است نزدیک دمشق . دمشقی آرد: بستانهای غوطه ٔ دمشق که تعداد آن به یکصد و بیست و یک هزار میرسد همه از رودی سیراب میشوند که از آبهای سرزمین زبدانی و چشمه ای که از اول وادی بردی جاری میگردد و چشمه ٔ دیگری از فیجه تشکیل گ...
-
زبدانی
لغتنامه دهخدا
زبدانی . [ زَ ب َ ] (اِخ ) هبةاﷲبن محمدبن جریر. اواز ابن ملاعب حضوراً روایت دارد. (از تاج العروس ).
-
زبدانی
لغتنامه دهخدا
زبدانی . [ زَ ب َ ] (ص نسبی ) در نسبت به زبدان (کوره ٔ معروف میان دمشق و بعلبک ) نیز زبدانی گویند یعنی در منسوب و منسوب الیه لفظ یکی است . رجوع به معجم البلدان و ماده قبل شود.
-
زبدانی
لغتنامه دهخدا
زبدانی . [زَ ] (اِخ ) از رودهای دمشق است . (از تاج العروس ).
-
واژههای مشابه
-
حسین زبدانی
لغتنامه دهخدا
حسین زبدانی . [ ح ُ س َ ن ِ زِ ] (اِخ ) شیرازی لغوی ضریر. او راست : «شرح مقامات حریری ». وی در 695 هَ .ق . زنده بود. (معجم المؤلفین از ایضاح المکنون ).
-
جستوجو در متن
-
زبدان
لغتنامه دهخدا
زبدان . [ زُ ] (اِخ ) منزلی است میان بعلبک و دمشق . (از تاج العروس ). بگفته ٔ نصر موضعی است میان دمشق و بعلبک و من گمان میکنم این سخن سهو است و آنرا با زَبَدانی ّ اشتباه کرده اند. (معجم البلدان ). رجوع به زبدانی شود.
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عماربن متوج بن حریز (644 - 725 هَ . ق .). قاضی زبدانی و کرک نوح بود. و فرزندش مفتی جمال الدین معروف است . (دررالکامنة ج 2 ص 38).