کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زبان سرخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
slip of the tongue, lapsus lingua, tongue-slip
لغزش زبان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد، روانشناسی] خطایی که در هنگام تولید گفتار روی میدهد متـ . خطای گفتار speech error
-
pidgin
نیمزبان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] زبانی فاقد گویشور بومی و در مقایسه با دیگر زبانها، دارای دستور و واژگان محدود و ساده، که برای برقراری ارتباط میان افراد مناطقی که گویشورانی با زبانهای مختلف دارند شکل میگیرد
-
language acquisition
فراگیری زبان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] فرایند یادگیری و رشد زبان در انسان
-
گرامر زبان
فرهنگ واژههای سره
دستور زبان
-
زبان خارجه
فرهنگ واژههای سره
زبان بیگانه
-
زبان خارجی
فرهنگ واژههای سره
زبان بیگانه
-
شکسته زبان
لغتنامه دهخدا
شکسته زبان . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ زَ ] (ص مرکب ) الکن . گرفته زبان . (ناظم الاطباء). آنکه زبان فصیح ندارد یا لکنت داشته باشد.(آنندراج ). الثغ. الکن . آنکه ادای حروف از مخارج بخوبی نتواند و دال را بجای کاف و لام را بجای راء و مانند آن تلفظ کند. کژمژزبا...
-
فارسی زبان
لغتنامه دهخدا
فارسی زبان . [ زَ ] (ص مرکب ) آنکه فارسی تکلم کند. رجوع به فارسی و فارسی خوان شود.
-
نیم زبان
لغتنامه دهخدا
نیم زبان . [ زَ ] (ص مرکب ) کنایه از کم گو و شخصی که از حیا و ادب یا از صلابت و مهابت مخاطب سخن نتواند گفت . (آنندراج ). کسی که از خجالت و شرمساری یا حماقت یا جهتی دیگر نمی تواند سخن گوید و حرف زند. (ناظم الاطباء) : گرچه روی سخن امروز سراسر با ماست م...
-
نیمه زبان
لغتنامه دهخدا
نیمه زبان . [ م َ / م ِ زَ ] (ص مرکب ) آنکه بعض حروف را به جای بعض دیگر آرد چون لام به جای راء و دال به جای گاف و تاء به جای کاف . (یادداشت مؤلف ).
-
ول زبان
لغتنامه دهخدا
ول زبان . [ وِ زَ ] (ص مرکب ) کسی که سخن بیهوده گوید. حرف مفت زن . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
-
هرزه زبان
لغتنامه دهخدا
هرزه زبان . [ هََ زَ / زِ زَ ] (ص مرکب ) هرزه دهن . آنکه سخنان یاوه و بیهوده گوید. رجوع به هرزه دهن شود.
-
هم زبان
لغتنامه دهخدا
هم زبان . [ هََ زَ ] (ص مرکب ) دو کس که به یک زبان تکلم کنند. (آنندراج ) : جمله گشتستند بیزار و نفوراز صحبتم همزبان و همنشین و هم زمین و هم نسب . ناصرخسرو. || مونس . رفیق . ندیم . همدم : همزبان و محرم خود یافتندپیش او یک یک به جان بشتافتند. مولوی .ای...
-
آتش زبان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] 'ātašzabān تیززبان؛ کسی که تند سخن بگوید: ◻︎ سعدی آتشزبانم در غمت سوزان چو شمع / با همه آتشزبانی در تو گیراییم نیست (سعدی۲: ۳۶۹).
-
یک زبان
لغتنامه دهخدا
یک زبان . [ ی َ/ ی ِ زَ ] (ص مرکب ) ترجمه ٔ متفق اللسان که به معنی متفق و یکدل است . (آنندراج ). با یک آواز و صدا و متفق .(ناظم الاطباء). هم آواز. متحدالقول . متفق الکلمة. هم قول . همزبان . (یادداشت مؤلف ). متفق القول : همه یک زبان آفرین خواندندبر ت...