کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زبان در قفا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زبان در قفا
/zabāndarqafā/
معنی
گیاهی زینتی از خانوادۀ آلاله با برگهای پنجهای شکل؛ زبانبهقفا؛ زبانپسقفا؛ گل نافرمان؛ تاجالملوک.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زبان در قفا
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ. قَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) گیاهی است از تیرة آلاله ها از دستة خربقی ها که دارای برگ های متناوب و منشعب به انشعابات پنجه ای شکل می باشد. گل هایش دارای تقارن سطحی است و در روی ساقه قرار گرفته ؛ زبان پس قفا، گل هزار نک ، رجل القبره نیز گویند.
-
زبان در قفا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] (زیستشناسی) zabāndarqafā گیاهی زینتی از خانوادۀ آلاله با برگهای پنجهای شکل؛ زبانبهقفا؛ زبانپسقفا؛ گل نافرمان؛ تاجالملوک.
-
واژههای مشابه
-
زبان به زبان مالیدن
لغتنامه دهخدا
زبان به زبان مالیدن . [ زَ ب ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) با ترس و تردد، گنگ و غیر صریح سخن گفتن .
-
زبان بی زبان
لغتنامه دهخدا
زبان بی زبان . [ زَ ن ِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قلم . (ناظم الاطباء). || زبان گنگ .(ناظم الاطباء). || زبان حیوانات . (ناظم الاطباء). || بیان گنگانه . (ناظم الاطباء).
-
عیسی زبان
لغتنامه دهخدا
عیسی زبان . [ سا زَ ](ص مرکب ) دارنده ٔ زبانی چون زبان عیسی : سوسن یک روزه ٔ عیسی زبان داده به صبح از کف موسی نشان .نظامی .
-
گشاده زبان
لغتنامه دهخدا
گشاده زبان . [ گ ُ دَ / دِ زَ ] (ص مرکب ) کنایه از مردم فصیح و بلیغ باشد. (برهان ). کنایه از فصیح زبان . (انجمن آرا). بافصاحت . طلق اللسان : جوانی بیامد گشاده زبان سخن گفتن خوب و طبع روان . فردوسی .گشاده زبان و جوانیت هست سخن گفتن پهلوانیت هست . فردو...
-
گنده زبان
لغتنامه دهخدا
گنده زبان . [ گ َ دَ / دِ زَ ] (ص مرکب ) آنکه بسیار بدِ مردمان گوید. بدزبان : هرچه بخواهد بده که گنده زبان است دیو رمیده نه کنده داند و نه رش .منجیک .
-
کلته زبان
لغتنامه دهخدا
کلته زبان . [ ک َ ت َ / ت ِ زَ ] (ص مرکب ) گنگ . (از غیاث ). آنکه زبانش به تلفظ درست حروف جاری نگردد. کسی که حرفها را از مخرج آنها ادا نتواند کرد. (فرهنگ فارسی معین ) : روز و شب هست دراطراف جهان سرگردان تا یکی کلته زبان جاهل احمق به کجاست .امیرخسرو (...
-
کوته زبان
لغتنامه دهخدا
کوته زبان . [ ت َه ْ زَ ] (ص مرکب ) کوتاه زبان . (فرهنگ فارسی معین ). آنکه به جهت نداشتن حق ، دعوی نتواند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ز طمع است کوته زبان مرد آزچو شد طمع کوته ، زبان شد دراز. اسدی .و رجوع به کوتاه زبان شود.
-
گرفته زبان
لغتنامه دهخدا
گرفته زبان . [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ زَ ] (ص مرکب ) آنکه بر سخن گفتن قادر نباشد. (آنندراج ).
-
گره زبان
لغتنامه دهخدا
گره زبان . [ گ ِ رِ هَِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لکنت زبان . (ناظم الاطباء). رجوع به گره شود.
-
گرامر زبان
فرهنگ واژههای سره
دستور زبان
-
زبان خارجه
فرهنگ واژههای سره
زبان بیگانه
-
زبان خارجی
فرهنگ واژههای سره
زبان بیگانه