کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زبانباختگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زبان
لغتنامه دهخدا
زبان . [ زَب ْ با ] (اِخ ) ابن عبدالعزیزبن مروان از سران لشکربنی امیه است و مروان بن محمد پس از آنکه بسال 132 هَ. ق . بمصر فرار کرد گروهی از لشکریان خویش را بسرداری کوثربن اسود غنوی برای سرکوبی اسودبن نافع فهری وگروهی دیگر را بریاست زبان برای جنگ با ...
-
زبان
لغتنامه دهخدا
زبان . [ زَب ْ با ] (اِخ ) ابن علأبن عمار مازنی مکنی به ابوعمرو (70-154 هَ . ق .) یکی از قراء سبعه . یونس و دیگر مشایخ بصریین قرائت از وی گرفته اند. (ازفهرست ابن الندیم ). یاقوت آرد: زبان بن علأبن عمار مکنی به ابوعمروبن عریان بن عبداﷲ...بن خزاعه بن...
-
زبان
لغتنامه دهخدا
زبان . [ زَب ْ با ] (اِخ ) ابن قائد مصری . محدثی است فاضل نیکو و ضعیف . از سهل بن معاذ روایت کند و لیث و ابن لهیعة از او نقل حدیث کرده اند. زبان در 155 هَ . ق . وفات یافت . (از تاج العروس ). سیوطی آرد:زبان بن قائد مکنی به ابوجوین حمراوی از سهل بن معا...
-
زبان
لغتنامه دهخدا
زبان . [ زَب ْ با ] (اِخ ) از نصر است که نام موضعی است در حجاز. (معجم البلدان ).
-
زبان
لغتنامه دهخدا
زبان . [ زَب ْ با ] (اِخ ) پدر محمدبن زبان راوی است . (از قاموس ) (تاج العروس ) (منتهی الارب ). رجوع به محمدبن زبان شود.
-
زبان
لغتنامه دهخدا
زبان . [ زَب ْ با ] (اِخ ) جد احمدبن سلیمان بن زبان راوی است . (منتهی الارب ) (قاموس ) (تاج العروس ). رجوع به احمدبن سلیمان شود.
-
زبان
لغتنامه دهخدا
زبان . [ زَب ْ با ] (اِخ ) شاعری است از عرب و در عقد الفرید این دو بیت از او نقل گردیده است :و لسنا کقوم محدثین سیادةیری ما لها و لایحس فعالهامساعیهم مقصوره فی بیوتهم و مسعاتنا ذبیان طراً عیالها.(از العقدالفرید ج 2 ص 129 چ محمد سعید عریان ).
-
زبان
لغتنامه دهخدا
زبان . [ زَب ْ با ] (اِخ ) منازلی است در اسکندریه . کندی در کتاب الولاة و القضاة آرد: از اقطاعات صالح بن علی (پس از استیلاء بر مصر و شکست مروان بن محمد) منازل زبان اسکندریه است که به اسودبن نافعضمری واگذار کرد. (از کتاب الولاة و القضاة ص 101).
-
زبان
لغتنامه دهخدا
زبان . [زَ ] (اِخ ) ابن اصیعبن عمروکلبی از کسانی است که اسلام و جاهلیت را درک کرده است . (از الاصابة ج 2 ص 38).
-
زبان
لغتنامه دهخدا
زبان .[ زُ ] (اِخ ) منزل شانزدهم قمر. (ناظم الاطباء). رجوع به «زبانا»، «زبانان »، «زبانیان » و «زبانی » شود.
-
زبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: uzvān] ‹زفان، زوان› zabān ۱. (زیستشناسی) عضو گوشتی و متحرک در دهان انسان و حیوان که با آن مزۀ غذاها چشیده میشود و به جویدن غذا و بلع آن کمک میکند و انسان بهوسیلۀ آن حرف میزند.۲. [مجاز] لهجه و طرز تکلم و گفتار هر قوم و ملت.〈 زب...
-
زبان
دیکشنری فارسی به عربی
لسان , لغة
-
زبان
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: zebun طاری: ozmun طامه ای: ozon طرقی: ozmun کشه ای: ozmun نطنزی: zobon / uzon
-
زبان بر زبان داشتن
لغتنامه دهخدا
زبان بر زبان داشتن . [ زَ ب َزَ ت َ ] (مص مرکب ) مرادف زبان در ته زبان داشتن . برگفته ای ثابت نبودن و هر دم چیزی گفتن . (آنندراج ).
-
زبان به زبان مالیدن
لغتنامه دهخدا
زبان به زبان مالیدن . [ زَ ب ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) با ترس و تردد، گنگ و غیر صریح سخن گفتن .