کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زبانیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زبانیه
/zabāniye/
معنی
مالک دوزخ؛ دوزخبان.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زبانیه
فرهنگ فارسی معین
(زَ یَ یا یِ) [ ع . زبانیة ] (اِ.) جِ زبنیه . 1 - سرکشان . 2 - مردم سخت و درشت . 3 - سرهنگان . 4 - بعضی از ملائکه را بدین نام خوانده اند به سبب آن که دوزخیان را به دوزخ رانند.
-
زبانیه
لغتنامه دهخدا
زبانیه . [ زَ ی َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ زبنیة و زبنی ، کسانی که مردم را میرانند. (از لسان العرب ). ج ِ زبنیة. (ناظم الاطباء). ج ِ زبانیة و زبان و زابن و زبنی است . (فرهنگ نظام ). ج ِ زبنیة. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 54). || مردم سخت . (آنندراج ). مردان سخت...
-
زبانیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: زبانیَة، جمعِ زِبنیَة] [قدیمی] zabāniye مالک دوزخ؛ دوزخبان.
-
واژههای مشابه
-
زَّبَانِيَةَ
فرهنگ واژگان قرآن
فرشتگان موکل بر آتش (زبانية در کلام عرب به معناي پليس است ودر سوره مبارکه علق معنايش اين است که و ما به زودي پليسهاي موکل بر آتش را که فرشتگاني خشن و پر نيرو هستند صدا ميزنيم ، آن وقت است که نصرت هيچ ناصري سودي به حال او نخواهد داشت )
-
جستوجو در متن
-
زبنی
لغتنامه دهخدا
زبنی . [ زِ نی ی ] (ع ص ، اِ) واحد زبانیه یا واحد زبانیه زابن است یا زبان . (منتهی الارب ). زبنی متمرد از انس و جن ، واحد زبانیة است بدین معنی ، یا واحدآن زبنیة است . (اقرب الموارد). برخی گویند واحد زبانیه ، زبنی است . (البستان ). || زبنی ؛ مرد سخت ....
-
دوزخبان
لغتنامه دهخدا
دوزخبان . [ زَ ](اِ مرکب ) محافظ دوزخ و مالک جهنم . (ناظم الاطباء). زبانیه . (مجمل اللغة) (دهار). رجوع به زبانیه شود.
-
زبانی
لغتنامه دهخدا
زبانی . [ زَ نی ی ] (ع اِ) بگفته ٔ بعضی واحد زبانیة. برخی نیز واحد زبانیه را زابن و بعضی دیگر زبنیه (مثل عفریه ) دانسته اند اما عرب این سخنان را نمیشناسد و زبانیه را از جمعهایی میداند که از لفظ خود واحدی ندارند. (صحاح بنقل از اخفش ). و رجوع به لسان ا...
-
زبنیة
لغتنامه دهخدا
زبنیة. [زِ ی َ ] (ع ص ، اِ) دوزخبان . ج ، زبانیه . یا واحد آن زبان یا زابن است یا زبنی . (منتهی الارب ). واحد زبانیة است که در اصل شرطگان را گویند و برخی از ملائکه رانیز زبانیه نام دادند. زیرا دوزخیان را در آتش می افکنند. (تاج العروس ) (محیط المحیط)....
-
زبانی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی: زبانیَة] [قدیمی] zabāni = زبانیه: ◻︎ پس بفرمود تا زبانی زشت / سوی دوزخ دواندش ز بهشت (نظامی۴: ۷۲۲)
-
آتشبان
لغتنامه دهخدا
آتشبان . [ ت َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) سادن آتشکده . || شیطان و دیو. || مالک دوزخ . زبنیة (مفرد زبانیة).
-
زابن
لغتنامه دهخدا
زابن . [ ب ِ ] (ع اِ) دوزخ بان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). و مراجعه به زبانیه در لغت نامه شود.
-
زبانیگان
لغتنامه دهخدا
زبانیگان . [ زَ ] (اِ) ج ِ زبانیه : خواهند تا بروند. زبانیگان به این مقامعآهن بکوبند ایشان را. (تفسیر ابوالفتوح ج 3 ص 590).
-
زبنیه
فرهنگ فارسی معین
(زِ یَ یا یِ) [ ع . زبنیة ] (اِ.) 1 - سرکش ، متمرد. 2 - سخت ، شدید. 3 - سرهنگ سلطان . 4 - هر یک از فرشتگان شکنجه ؛ ج . زبانیه .