کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زباد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زباد
/zabād/
معنی
۱. پستانداری شبیه گربه که از درون کیسهای در زیر شکمش مادهای خوشبو به دست میآید.
۲. روغن معطر و سیاهرنگی که از این حیوان به دست میآید.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زباد
فرهنگ فارسی معین
(زَ) [ ع . ] (اِ.) مادة معطری که از حیوانی به همین نام گرفته می شود.
-
زباد
لغتنامه دهخدا
زباد. [ زَ ] (اِخ ) ابن کعب جاهلی است . (منتهی الارب ) (تاج العروس ).
-
زباد
لغتنامه دهخدا
زباد. [ زَ ] (اِخ ) بطنی است از فرزندان کعب بن حجربن اسودبن کلاع . (تاج العروس ).
-
زباد
لغتنامه دهخدا
زباد. [ زَ ] (اِخ ) جد محمدبن احمدبن زباد مذاری . محدث است و زبداء نیز نقل شده و ثانی اشهر است . (منتهی الارب ) (تاج العروس ). رجوع به زبداء و محمدبن احمد و مذاری شود.
-
زباد
لغتنامه دهخدا
زباد. [ زَ ] (اِخ ) دختر بسطام بن قیس است . (منتهی الارب ). دختر بسطام بن قیس و همسر ولیدبن عبد الملک است و شاعر درباره ٔ همو گوید:لعمر بنی شیبان اذینکحونه زباد لقدما قصروا بزبادو این را مبرد در کامل آورده است .(تاج العروس ).
-
زباد
لغتنامه دهخدا
زباد. [ زَ ] (اِخ ) شهری است بمغرب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شهری است بمغرب . از آنجاست مالک بن خیر اسکندرانی . (تاج العروس بنقل از ابوحاتم بن حیان ). زباد موضعی است در افریقیه . از آنجاست مالک بن حبر. (از معجم البلدان ).
-
زباد
لغتنامه دهخدا
زباد. [ زَ ] (اِخ ) لغتی است در زابج . (از مجله ٔ لغة العرب سال 8 ص 513). رجوع به زابج و زأبج شود.
-
زباد
لغتنامه دهخدا
زباد. [ زَ ] (ع اِ) عرقی و چرکی باشد که آن رااز میان پای جانوری گیرند و آن جانور بگربه مانند باشد لیکن سر او از سر گربه کوچکتر است و آن عرق بغایت خوشبوی میباشد و از جمله ٔ عطریات مشهور است . (برهان قاطع). جنسی از عطریات که از لای گربه پدید آید. (شرفن...
-
زباد
لغتنامه دهخدا
زباد. [ زَ ] (ع اِ) نام حیوانی است وحشی بزرگتر از گربه که از آن چیزی خوش بو مثل مشک گرفته بطور دوااستعمال کنند و بعضی زباد را نام آن چیز خوشبو نوشته اند و نام آن حیوان را گربه ٔ زباد. و در ملیت این لفظ اختلاف است . بعضی عربی دانستند و بعضی فارسی . در...
-
زباد
لغتنامه دهخدا
زباد. [ زَ ] (ع اِ) سبزیجاتی را که نپخته میخورند (احرار بقول ) زباد نامند. (تاج العروس ).
-
زباد
لغتنامه دهخدا
زباد. [ زَ ] (ع اِ) نوعی است از بوی خوش . (مهذب الاسماء) (آنندراج ). جنسی از عطریات که از کرب بید پدید آید. (الفاظ الادویة).
-
زباد
لغتنامه دهخدا
زباد. [ زُ ] (ع اِ) اسفیوش . قطونا «گیاهی » است . (از بحر الجواهر).
-
زباد
لغتنامه دهخدا
زباد. [ زُ ] (ع اِ) لغتی است در زَباد. رجوع به فرهنگ نظام شود.
-
زباد
لغتنامه دهخدا
زباد. [ زُب ْ با ] (ع اِ) گویند جانوری است گربه آسا. تراوش خصیه اش سم قاتل است و آنرا به هندی زباب دمیده شاخ گویند.... قدری از او بر سر جوالدوزی کرده قرین آتش دارند اگر روان نشود جید است و الا مغشوش . (الفاظ الادویة) .
-
زباد
لغتنامه دهخدا
زباد. [ زُب ْ با ] (ع اِ) گویند داروئی است خوشبو. (الفاظ الادویة).