کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زاییده شده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زاییده شده
دیکشنری فارسی به عربی
ولد
-
واژههای مشابه
-
زاییده شدن
لغتنامه دهخدا
زاییده شدن . [ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تولید شدن . بوجود آمدن .
-
زاییده افکار
دیکشنری فارسی به عربی
من بنات افکار
-
زاییده و گاییده
فرهنگ گنجواژه
بومی یک محل.
-
جستوجو در متن
-
newborn
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نوزاد تازه متولد شده، نوزاد، تازه زاییده شده، تازه تولد شده
-
مولود جديد
دیکشنری عربی به فارسی
نوزاد , تازه زاييده شده , تازه تولد شده
-
ولد
دیکشنری عربی به فارسی
زاييده شده , متولد , توليد کردن , زاييدن
-
زادبود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹زادوبود› [قدیمی] zādbud جایی که شخص در آن زاییده شده؛ مولد و مسکن.
-
جدیدالولاده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: جدیدالولادَة] [قدیمی] jadidolvelāde کودکی که تازه زاییده شده؛ نوزاد؛ نورسیده.
-
مولود
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (اِمف .) زاییده شده . ج . موالید.
-
هم شکم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] hamšekam دو کودک که با هم از یک شکم زاییده شده باشند؛ دوقلو.
-
توامان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: تَوٲمان، تثنیۀ تَوٲم] to[w]'amān دو بچه که در یک موقع از یک شکم زاییده شده باشند؛ دوقلو.
-
متولد
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ وَ لِّ) [ ع . ] (اِفا.) زاییده شده ، تولد یافته .