کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زایانیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زایانیدن
لغتنامه دهخدا
زایانیدن . [ دَ ] (مص ) به زادن داشتن . مددکردن به زاینده . زایاندن . رجوع به ماده ٔ فوق شود.
-
جستوجو در متن
-
زایاندن
لغتنامه دهخدا
زایاندن . [ دَ ] (مص ) یاری دادن به زچه گاه زادن . زایاندن ماما زاچه را. زایانیدن . و رجوع به زایانیدن شود.
-
ایلاد
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (مص م .) زایاندن ، زایانیدن .
-
بزایانیدن
لغتنامه دهخدا
بزایانیدن . [ ب ِ دَ ] (مص ) (از: ب + زایانیدن ) کمک کردن مر زن را در زحمت و امداد کردن در زائیدن . (ناظم الاطباء). رجوع به زایاندن و زایانیدن شود.
-
فارغ ساختن
لغتنامه دهخدا
فارغ ساختن . [ رِ ت َ ] (مص مرکب ) آسوده کردن . || زایانیدن . رجوع به فارغ شود.
-
زایشگاه
لغتنامه دهخدا
زایشگاه . [ ی ِ ] (اِ مرکب ) (از: زایش + گاه پسوند مکان ). مولد. مؤسسه ای که در آنجا اطباو اسباب برای زایانیدن آبستنها مهیا است . زایشگه .
-
فارغ کردن
لغتنامه دهخدا
فارغ کردن . [ رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آسوده کردن : پیش او بنوشت شه کای مقبلم وقت آمد زود فارغ کن دلم . مولوی .|| پایان دادن . || زایانیدن .
-
مامایی
لغتنامه دهخدا
مامایی . (حامص ) قابلگی . (ناظم الاطباء). شغل ماما. قابلگی . پیشداری . مام نافی . پازاجی . ماماگی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماما (معنی دوم ) شود.- مامایی کردن ؛ زایانیدن زن باردار و خلاص کردن او و گرفتن کودک را. (ناظم الاطباء).- || دا...
-
تولید
لغتنامه دهخدا
تولید. [ ت َ ] (ع مص ) از گوسفند، بچه گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). زاینده گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زایانیدن قابله زن حامله را و از گوسفند بچه گرفتن . (از اقرب الموارد). زایانیدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || پروردن . (منت...
-
اصغار
لغتنامه دهخدا
اصغار. [ اِ ] (ع مص ) خرد گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ). کوچک کردن . (لغت خطی ). صغیر گردانیدن . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). || فرومایه و ذلیل گردانیدن کسی را. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). خوار گردانیدن . (منتهی الا...