کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زای
/zāy/
معنی
۱. = زاییدن
۲. زاینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): سختزای، سختزا، نازای، نازا، گوهرزای، گوهرزا.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زای
لغتنامه دهخدا
زای . (حرف ، اِ) لغتی است در حرف «ز» و این لغات نیز در وی هست : زاء؛ زا، زَی ّ، زء. (منتهی الارب ).و جمع آن : اَزْوَاء، اَزْیاَء، اَزْو، ازی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و گویند: هذه زای ٌ فزیّها؛ یعنی آن را بزاء بخوان . (اقرب الموارد) : همیشه تا...
-
زای
لغتنامه دهخدا
زای . (نف مرخم ) زاینده . (شرفنامه ٔ منیری ). زاینده . و همیشه در ترکیب استعمال میگردد. (ناظم الاطباء) : چون توئی هرگز نبیند عالم فرزانه بین چون توئی هرگز نزاید گنبد آزاده زای . سنائی .جویبار تو گهرسنگ شده دریاوارشاخسار تو صدف وارشده گوهرزای . انوری ...
-
زای
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ زاییدن و زادن) zāy ۱. = زاییدن۲. زاینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): سختزای، سختزا، نازای، نازا، گوهرزای، گوهرزا.
-
واژههای مشابه
-
زأی
لغتنامه دهخدا
زأی . [ زَءْی ْ ] (ع اِمص ) تکبر. (اقرب الموارد).
-
عشرت زای
لغتنامه دهخدا
عشرت زای . [ ع ِ رَ ] (نف مرکب ) عشرت زاینده . زاینده و ایجادکننده ٔ عشرت و طرب و کامرانی : حامله ست اقبال مادرزاد اوقابله ش ناهید عشرت زای باد. خاقانی .و رجوع به عشرت شود.
-
کوه زای
لغتنامه دهخدا
کوه زای . (نف مرکب ) کوه زا. رجوع به کوه زا شود.
-
فتنه زای
لغتنامه دهخدا
فتنه زای . [ ف ِ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) فتنه خیز. آنچه از آن فتنه پدید آید : قند ز شب پوش او، هست شب فتنه زای صبح قیامت شده ست از شب او آشکار. خاقانی .رجوع به فتنه و فتنه خیز شود.
-
یاقوت زای
لغتنامه دهخدا
یاقوت زای . (نف مرکب ) زاینده ٔ یاقوت . آن که یاقوت زاید : مرکبی دریاکش و طیاره و آتش فشان دایه ای دُرپرور و دوشیزه ای یاقوت زای .منوچهری .
-
دولت زای
لغتنامه دهخدا
دولت زای . [ دَ / دُو ل َ ] (نف مرکب ) که سعادت و نعمت پدید آورد : بخت را کوست بکر دولت زای عقد بر شاه کامران بستند. خاقانی .که ظفر و نصرت را با رای دولت زای و رایات مملکت افزای ما هم عنان گردانیده است . (تاریخ جهانگشای جوینی ).
-
سرمه زای
لغتنامه دهخدا
سرمه زای . [ س ُ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) سرمه زاینده . تولیدکننده ٔ سرمه . بوجودآورنده ٔ سرمه : دیده ٔ خورشید چشم درد همی داشت از حسد خاک سرمه زای صفاهان .خاقانی .
-
محنت زای
لغتنامه دهخدا
محنت زای . [ م ِ ن َ ] (نف مرکب ) که اندوه و رنج زاید. محنت آور. که درد و غم آرد : محنت و من روی در روی آمده چون جوز و مغزفندق آسا بسته روزن سقف محنت زای من .خاقانی .
-
ماده زای
لغتنامه دهخدا
ماده زای . [ دَ / دِ ] (نف مرکب ) زنی که همه دختر زاید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ماده زاینده . مئناث .
-
حادثه زای
لغتنامه دهخدا
حادثه زای . [ دِ ث َ / ث ِ ] (نف مرکب ) که مولد حوادث است : کی بود کاین سپهر حادثه زای همه از یکدگر فرو ریزد.انوری .
-
حادثه زای
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] hādesezāy آنکه یا آنچه حادثه ایجاد میکند؛ آنکه باعث حادثه شود: ◻︎ کی بُوَد کاین سپهر حادثهزای / جمله از یکدگر فرو ریزد (انوری: ۶۰۳).