کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زأرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زأرة
لغتنامه دهخدا
زأرة. [ زَءْ رَ ] (اِخ ) حیی است از ازد سراة. (تاج العروس ). رجوع به زارة شود.
-
زأرة
لغتنامه دهخدا
زأرة. [ زَءْ رَ ] (اِخ ) دهی است ببحرین . (منتهی الارب ). قریه ای است بزرگ در بحرین متعلق به عبدالقیس و در آنجا چشمه ای است که آنرا عین الزأرة گویند. این سخن از ابومنصور است و گفته شده که مرزبان الزأره از این قریه است و حدیثی از او معروف است . (تا...
-
زأرة
لغتنامه دهخدا
زأرة. [ زَءْ رَ ] (اِخ ) دهی است به طرابلس مغرب . (منتهی الارب ). قریه ای است به طرابلس و از آنجا است ابراهیم زاری . (تاج العروس ).
-
زأرة
لغتنامه دهخدا
زأرة. [ زَءْ رَ ] (اِخ ) کوره ای است بصعید. (تاج العروس ). قلعه ای است بصعید. (منتهی الارب ).
-
زأرة
لغتنامه دهخدا
زأرة. [زَءْ رَ ] (ع اِ) أجمه . بیشه و اصل در آن همزه است و ابوالحارث (شیر) را مرزبان الزأرة گویند زیرا که رئیس و مقدم بیشه است . (تاج العروس ). و این مأخوذ است از مرزبان الفرس که رئیسشان است . (اقرب الموارد). مرزبان الزأره ؛ شیر بیشه . (منتهی ال...
-
واژههای مشابه
-
زاره
فرهنگ فارسی معین
(رِ) (اِ.) زاری ، ناله .
-
زاره
لغتنامه دهخدا
زاره . [ رَ ] (اِخ ) (عین الَ ...) چشمه ای است معروف در بحرین . (از معجم البلدان ).
-
زاره
لغتنامه دهخدا
زاره . [ رَ ] (اِخ ) قریه یا شهری است واقع میان ارزنجان و سیواس . حمداﷲ مستوفی آرد: از ارزنجان تا دیه خواجه احمدپنج فرسنگ .... از او تا اگرسوک پنج فرسنگ ، از او تازاره هشت فرسنگ . (نزهة القلوب چ لیدن ج 3 ص 184).
-
زاره
لغتنامه دهخدا
زاره . [ رَ ] (اِخ ) قریه ای است در طرابلس غرب ، از آنجا است ابراهیم زاری بازرگان مالدار. (از تاج العروس ) (منتهی الارب ). یاقوت نویسد: سلفی ابراهیم زاری را که از اعیان تجار و مالداران بود و به اسکندریه درآمده بود بدان جا انتساب داده است . (از معجم ا...
-
زاره
لغتنامه دهخدا
زاره . [ رَ ] (اِخ ) قریه ای بزرگ است در بحرین . و بسال 12 هَ . ق . بهنگام خلافت ابی بکر گشوده شد و با اهالی آن صلح برقرار گردید. از این جا است مرزبان الزاره . (از معجم البلدان ). و رجوع به تاج العروس و منتهی الارب و قاموس الاعلام ترکی شود.
-
زاره
لغتنامه دهخدا
زاره . [ رَ ] (اِخ ) قریه ای است به صعید. (منتهی الارب ) (تاج العروس ). یاقوت آرد: زاره شهری است به صعید نزدیک به قفط. (از معجم البلدان ). و در قاموس الاعلام ترکی آمده است : ناحیه ای بدین نام در صعید مصر است .
-
زاره
لغتنامه دهخدا
زاره . [ رَ ] (ع اِ) گروه انبوه از مردم . (تاج العروس ). || جماعت شتران . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). || گروه انبوه گوسفندان . (تاج العروس ). || گروه 50 تا 60 تنی از مردم یا شتر. (تاج العروس ). || چینه دان مرغ . (اقرب الموارد)(منتهی ...
-
زاره
لغتنامه دهخدا
زاره . [ رَ / رِ ] (اِمص ) اسم مصدر است از زار، ریشه ٔ زاریدن بمعنی زاری . (اسم مصدر و حاصل مصدر تألیف دکتر معین ص 98). گریه و ناله . (برهان قاطع). ناله و تضرع باشد. (آنندراج ). و مترادف ناله و گریه . (جهانگیری ). زاری . (برهان قاطع) (آنندراج ) (جها...
-
زاره
لغتنامه دهخدا
زاره . [ زارْ رَ ] (اِخ ) قبیله ای است از ازد. رجوع به تاج العروس و زاره (بدون تشدید) شود.