کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زأب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زاب علیا
لغتنامه دهخدا
زاب علیا. [ ب ِ ع ُ ] (اِخ ) نام رود لیکوس است که در شرق دجله جاریست و به رود شیل ایرماق ، واقع در کاپادوکیه ٔ قدیم میریزد و با زاب سفلی در دو طرف آدیابن قرار دارند. مؤلف ایران باستان آرد: کاپادوکیه ٔ قدیم در قسمت شرقی آسیای صغیر واقع و حدود آن چنین...
-
زاب کبیر
لغتنامه دهخدا
زاب کبیر. [ ب ِ ک َ ] (اِخ ) ناحیه ای است در آفریقا شامل چند قریه و شهرستان . یاقوت حموی آرد: و کنار هر یک از زابها چندین قریه و شهرستان قرار دارد. سلفی از اصم منورقی حکایت کند که از زاب کبیر است بسکرة، توزر، قسطنطینة، طولقة، قفصة، نفزاوة، خطة و بادس...
-
زاب کوچک
لغتنامه دهخدا
زاب کوچک . [ ب ِ چ َ ] (اِخ ) رودی است در جنوب اربل مؤلف تاریخ کرد گوید: در شمال در دامنه ٔ سلسله ٔ زاگروس اوربیلوم [اربیل کنونی ] بود در جنوب اربیل دولت شیموروم (آلتون کوپری فعلی )نزدیک زاب کوچک قرار داشت . در جنوب آن ناحیه هارش بود که فعلاً در جای...
-
زاب مجنون
لغتنامه دهخدا
زاب مجنون .[ ب ِ م َ ] (اِخ ) نام قطعه ٔ اخیر زاب اعلی است که ازموصل میگذرد و بدجله فرومیریزد، زیرا جریان آن در قسمت اخیر مسیر خویش بسیار تند است . (از معجم البلدان ج 4 ص 364). و رجوع به نزهةالقلوب ج 3 ص 215 شود.
-
زاب نودک
لغتنامه دهخدا
زاب نودک . [ ب ِ دَ ] (اِخ ) بموجب آنچه در تواریخ درباره ٔ نسبت زاب آمده است فرزند مایسوبن نودَربن منوچهر و پدر کیقباد است . (فارسنامه ٔابن بلخی ص 14). و رجوع به زاب و زاب طهماسب شود.
-
واژههای همآوا
-
ظأب
لغتنامه دهخدا
ظأب . [ ظَءْب ْ ] (ع اِ) بانگ و فریاد و غوغا. || سخن . || آواز تکه هنگام مست شدن . آواز بز کوهی گاه برجستن بر ماده . || ستم . || شوی خواهر. یِزنه . || کسی که خواهر زن کسی را در خانه داشته باشد و او را سلف آن کس گویند. هم داماد. هم سلف .شوهر خواهر زن...
-
ذأب
لغتنامه دهخدا
ذأب . [ ذَءْب ْ ] (ع ص ، اِ) آواز سخت . || غَرْب ٌ ذَاءْب ٌ؛ دلو بسیارجنبان در برشدن و فروشدن .
-
ذأب
لغتنامه دهخدا
ذأب . [ ذَءْب ْ ](ع مص ) راندن . (زوزنی ). از پس راندن . (منتهی الارب ). || دفع کردن . || خوار داشتن . (زوزنی ). حقیر پنداشتن . (منتهی الارب ). راندن شتر. (تاج المصادر بیهقی ). || فراهم آوردن چیزی را. (منتهی الارب ). || ترسانیدن . || دفع کردن . || م...
-
جستوجو در متن
-
زابی
لغتنامه دهخدا
زابی . (اِخ ) گاه نهرهای موسوم به زاب را که در عراق به امر زاب ایجاد شده بوده است زابی گویند از آن جهت که به زاب منسوب است . (معجم البلدان ). و رجوع به زاب شود.
-
صفت
فرهنگ واژههای سره
زاب، فروزه
-
وصف
دیکشنری عربی به فارسی
زاب , شرح , وصف , توصيف , تشريح , تعريف
-
کشاف
لغتنامه دهخدا
کشاف . [ ک ُ ] (اِخ ) نام قریتی است بساحل رود زاب در موصل و آن را قلعتی بوده بسیار عظیم در نزدیکی مصب رودخانه ٔ زاب . بدان ناحیه نصارا زندگی کنند. (معجم البلدان ).
-
زابی
لغتنامه دهخدا
زابی . (اِخ ) موسی ازعلمای حدیث و قرائت بوده و روایاتی در قرائت دارد. وی منسوب به زاب اعلی یا زاب اسفلی است که بین بغدادو واسط واقع است . (معجم البلدان ) (انساب سمعانی ).
-
زاغ
لغتنامه دهخدا
زاغ . (اِخ ) ابن تهماسب همان زاب بن تهماسب است . رجوع به ذیل مجمل التواریخ و القصص ص 29 و زاب در همین لغت نامه شود.