کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زأبل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بنجار
واژهنامه آزاد
روستایی در حوالی زابل در سیستان
-
زاول
لغتنامه دهخدا
زاول . [ وُ ] (اِخ ) نام قومی و طائفه ای بود. (برهان قاطع).طائفه ٔ زابل . (ناظم الاطباء). و رجوع به زابل شود.
-
زابلی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به زابل، شهری در استان سیستانوبلوچستان) zāboli ۱. مربوط به زابل.۲. از مردم زابل: ◻︎ از او آفرین بر سپهدار زال / یل زابلی مهتر بیهمال (فردوسی: ۱/۲۷۹ حاشیه).
-
جعفری
لغتنامه دهخدا
جعفری . [ ج َ ف َ ] (اِخ ) دهی است کوچک از بخش شیب آب شهرستان زابل در 11هزارگزی راه شوسه ٔ زابل به زاهدان سکنه ٔ آن 35 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
دلمراد
لغتنامه دهخدا
دلمراد. [ دِ م ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان شهرکی بخش شیب آب شهرستان زابل . واقع در 24هزارگزی شمال خاوری سکوهه و یکهزارگزی جنوب راه فرعی بندزهک به زابل . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
گردی چاه
لغتنامه دهخدا
گردی چاه . [ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه دوراهی حرمک به زابل میان دوراهی حرمک و تاسوکی ، واقع در 32500هزارگزی دوراهی حرمک .
-
گرد زابلی
لغتنامه دهخدا
گرد زابلی . [ گ ُ دِ ب ُ ] (اِخ ) کنایه از رستم زابلی است که رستم زال باشد. (آنندراج ). رجوع به گرد زابل باشد.
-
نظرخان
لغتنامه دهخدا
نظرخان .[ ن َ ظَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 شود.
-
زورآباد
لغتنامه دهخدا
زورآباد. (اِخ ) دهی از بخش کنگی شهرستان زابل است که 400 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
تاسوکی
لغتنامه دهخدا
تاسوکی . (اِخ ) محلی کنار دوراهی حرمک به زابل میان گردی چاه و شهرسوخته در 37500 گزی دوراهی حرمک واقع است .
-
زاول
لغتنامه دهخدا
زاول . [ وُ ] (اِ) نام شعبه ای از موسیقی . (ناظم الاطباء). گوشه ای از چهل و هشت گوشه ٔموسیقی . (فرهنگ رشیدی ). رجوع به آهنگ و زابل شود.
-
شیرخون
لغتنامه دهخدا
شیرخون . (اِخ ) نام پهلوانی منسوب به دربار زابل . (فرهنگ لغات ولف ) : همی رفت پیش اندرون رهنمون جهاندیده ای نام او شیرخون .فردوسی .
-
مهرنوش
لغتنامه دهخدا
مهرنوش . [ م ِ ] (اِخ ) نام یکی از پسران اسفندیارکه به دست فرامرز در جنگ زابل کشته شد : یکی نام بهمن یکی مهرنوش سوم آذرافروز گرد بهوش .فردوسی .
-
لوتک
لغتنامه دهخدا
لوتک . [ ت َ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه دوراهی حرمک به زابل میان شهر سوخته و پل اسبی در 95500گزی دوراهی حرمک .
-
پریچهره
لغتنامه دهخدا
پریچهره . [ پ َ چ ِ رَ ] (اِخ ) نام دختر زابل شاه . همسر جمشید و مادر ثور .