کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زأبل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زأبل
لغتنامه دهخدا
زأبل . [ زَءْ ب َ / ب ِ ] (ع ص ) کوتاه بالا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کوتاه بالا و قصیرالقامه . (ناظم الاطباء). و ترک همزه در آن اکثر است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به زابل شود.
-
واژههای مشابه
-
زابل
فرهنگ فارسی معین
(بُ) (اِ.) 1 - گوشه ای است از موسیقی (در سه گاه ، چهارگاه ). 2 - نام شهری در استان سیستان و بلوچستان .
-
زابل
لغتنامه دهخدا
زابل . [ ب ُ ] (اِخ ) قومی و جماعتی است . (برهان قاطع). || (اِ) شعبه ای است از موسیقی . (برهان قاطع). اصلی است . (شرفنامه ٔ منیری ). مقامی است از مقامات سرود. (غیاث اللغات از سراج و چراغ هدایت و فرهنگ ). گوشه ای از چهل و هشت گوشه ٔ موسیقی است . مقامی...
-
زابل
لغتنامه دهخدا
زابل . [ ب َ ] (اِخ ) شهری است به سند. (منتهی الارب ).
-
زابل
لغتنامه دهخدا
زابل . [ ب َ / ب ِ ] (ع ص ) مرد کوتاه بالا. (منتهی الارب ). و رجوع به زبل در لغت نامه شود.
-
زابل
لغتنامه دهخدا
زابل . [ ب ُ ] (اِخ ) نام ولایت سیستان است . (برهان قاطع). نام ولایتی که آن را نیمروز نیز خوانند و زاول نیز لغت است . (شرفنامه ٔ منیری ). نام ولایت سیستان است و آن را نیمروز نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). نام شهری است از ولایت سیستان . (غیاث اللغات ا...
-
زابل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (موسیقی) zābol ۱. گوشهای در دستگاههای سهگاه و چهارگاه.۲. از شعبههای بیشتوچهارگانۀ موسیقی ایرانی.
-
گرد زابل
لغتنامه دهخدا
گرد زابل . [ گ ُ دِ ب ُ ] (اِخ ) کنایه از رستم زابل است که رستم زال باشد. (برهان ). رجوع به گرد زابلی شود.
-
زابل گبری
لغتنامه دهخدا
زابل گبری . [ ب ُ ل ِ گ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) از دستگاههای موسیقی است .
-
زابل منصوری
لغتنامه دهخدا
زابل منصوری . [ ب ُ ل ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) از دستگاههای موسیقی است .
-
زابل الذئب
لغتنامه دهخدا
زابل الذئب . [ زِ لُذْ ذِ ] (ع اِ مرکب ) سرگین گرگ . بیرونی آرد: سرگین گرگ که بر خار و سنگ فکنده باشد و لون او سپید، علت قولنج را سود دارد و طریق استعمال او در علت قولنج آن است که سرگین گرگ را با بعضی از تخمها که باد را از شکم براند، در شراب کنند و ب...
-
زابل شه
لغتنامه دهخدا
زابل شه . [ ب ُ ش َه ْ ] (اِخ ) مخفف زابل شاه : چوبشنید زابل شه این گفتگوی به جم گفت هان چاره ٔ خویش جوی .(گرشاسب نامه ص 32).
-
شاه زابل
لغتنامه دهخدا
شاه زابل . [ هَِ ب ُ ] (اِخ ) شاه زاول . عنوانی است سلطان محمود غزنوی را. (از انجمن آرا) (ازآنندراج ). و رجوع به شاه زاول و محمود غزنوی شود.
-
زاول، زابل
لهجه و گویش تهرانی
ظهر