کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زاهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زاهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] zāher ۱. تابان؛ درخشان.۲. [مجاز] دارای امتیاز و تشخیص.
-
واژههای مشابه
-
زاهر أسلمی
لغتنامه دهخدا
زاهر أسلمی . [ هَِ رِ اَ ل َ می ی ] (اِخ ) فرزند اسودبن حجاج اسلمی مکنی به ابوالمجزاة از اصحاب رسول اﷲ (ص ) و از شرکت کنندگان در بیعت شجرة است و از کوفیین بشمار میرود. (تاج العروس ). مؤلف اعیان الشیعه آرد: شیخ طوسی وی را در کتاب رجال خویش از اصحاب ...
-
زاهر ایوبی
لغتنامه دهخدا
زاهر ایوبی . [ هَِ رِ اَی ْ یو بی ی ] (اِخ ) مکنی به سلیمان فرزند سلطان صلاح الدین [ یوسف ] ایوبی و از امیران آن خاندان است . الملک الزاهر صاحب [ حاکم ] بیره که قلعه ای است در کنار فرات و نزدیک بسمیاط بود و دانشمندان را دوست میداشت . و ایشان از همه ج...
-
زاهر بخاری
لغتنامه دهخدا
زاهر بخاری . [ هَِ رِ ب ُ ری ی ] (اِخ ) جد اعلای حسن بن یعقوب زاهری است . (از انساب سمعانی ). و رجوع به زاهری ، حسن بن یعقوب شود.
-
زاهر طائی
لغتنامه دهخدا
زاهر طائی . [ هَِ رِ ئی ی ] (اِخ ) ابن اسود مکنی به ابوعمارة کوفی است وشیخ طوسی در کتاب رجال خود، وی را در شمار اصحاب حضرت جعفر الصادق (ع ) آورده است . (از اعیان الشیعه ).
-
زاهر کندی
لغتنامه دهخدا
زاهر کندی . [ هَِ رِ ک ِ دی ی ] (اِخ ) ابن عمرو کندی از یاران حسین بن علی (ع ) و شهداء واقعه ٔ طف است . مؤلف اعیان الشیعه ، بنقل از کتاب ابصار العین آرد: زاهربن عمرو کندی از ابطال و شجعان و دوستداران بنام اهل بیت است . مؤلفین کتب سیر آرند: هنگامی ک...
-
واژههای همآوا
-
ظاهر
لغتنامه دهخدا
ظاهر. [ هَِ ] (اِخ ) (الملک الَ ...) نوزدهمین سلطان ممالیک برجی . در 904 هَ . ق . پس از ملک ناصر ابوالسعادات محمدبن قایت بیگ اشرف ، به کوشش خواهر خویش به حکومت رسید، ولی حکومت وی تا اواخر سال 905 بیش نپائید و پس از وی حکمداری به جنبلات اشرف رسید. رجو...
-
ظاهر
لغتنامه دهخدا
ظاهر. [ هَِ ] (اِخ ) (شیخ ...) صدفی . او راست : «السر المصون فیما کرم به المخلصون ». (کشف الظنون ).
-
ظاهر
لغتنامه دهخدا
ظاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن ابی منصور الحاکم ،مکنی به ابوالحسن و ملقب به الظاهر لاعزاز دین اﷲ. هفتمین خلیفه ٔ فاطمی . او در 27 شوال 411 هَ . ق . به جای پدر به خلافت نشست و در نیمه ٔ شعبان 427 پس از پانزده سال و نه ماه و هفده روز خلافت درگذشت . مدت عمر و...
-
ظاهر
لغتنامه دهخدا
ظاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن عمربن ابی زیدان (1106 - 1196 هَ . ق .). مردی زیرک و شجاع بود. اصل وی از مدینه است و یکی از نیاکان او به فلسطین مهاجرت کرد و آنجا توطن گزید. پدرظاهر در روزگار ولایت امیر بشیر شهابی بر لبنان ، حاکم صفد و توابع آن بود و پس از او...
-
ظاهر
لغتنامه دهخدا
ظاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن محمدبن یوسف غزنوی . او راست : کتاب مجمل الاسماء که در پایان سال 561 هَ . ق . در دمشق به اتمام رسانیده و آن مشتمل بر ده کتاب است در فنون مختلف : کتاب اول در آفرینش انسان و بیان احوال و اوصاف او. کتاب دوم در شناخت آسمان و آنچه ...
-
ظاهر
لغتنامه دهخدا
ظاهر. [ هَِ ] (اِخ ) احمدبن علی بن العمربن محمدبن عبداﷲ، ابوعبداﷲ العلوی الحسینی . نقیب علویان به بغداد.وی حدیث بسیار استماع و روایت کرده است و به قول ابن اثیر مورخ مشهور از نیکان بغداد بود و هم بدانجا وفات یافت (569 هَ . ق .). رجوع به الاعلام زرکلی ...
-
ظاهر
لغتنامه دهخدا
ظاهر. [ هَِ ] (اِخ ) بیبَرس بن عبداﷲ، السلطان الاعظم قسیم امیرالمؤمنین رکن الدین ابوالفتح البندقداری الصالحی ، ملقب به الملک الظاهر. از ممالیک بحری . مولد او به دشت قبچاق در حدود 625 هَ . ق . بود. او سالهای اوّل عمر خویش را در مولد خود به سر برد و س...
-
ظاهر
لغتنامه دهخدا
ظاهر. [ هَِ ] (اِخ ) تمُربُغا یا تیموربوغا (الملک الظاهر). شانزدهمین سلطان از ممالیک برجی مصر در 872 هَ . ق . او پس ازسیف الدین ایل بیگ به حکومت رسید، ولی بعد از دو ماه دست وی را از حکومت کوتاه ساختند و به دمیاطه نفی شد. وی مردی دیندار و صالح بود. (ق...