کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زانو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زانو
/zānu/
معنی
۱. (زیستشناسی) مفصل بین ران و ساق پا که پا از آنجا خم و راست میشود.
۲. خمیدگی میان لوله.
〈 بهزانو درآمدن: (مصدر لازم) [مجاز] مغلوب شدن.
〈 بهزانو درآوردن: (مصدر متعدی) مغلوب کردن.
〈 زانو زدن: (مصدر لازم)
۱. زانو بر زمین نهادن؛ به زانو نشستن؛ دوزانو نشستن.
۲. [مجاز] نشستن روی دو زانو برای ادب و فروتنی یا التماس نزد کسی.
〈 پس زانو نشستن: (مصدر لازم) [مجاز] بر زمین نشستن و زانوها را در بغل گرفتن به حالت غم و اندوه: ◻︎ پس زانو منشین و غم بیهوده مخور / که ز غم خوردن تو رزق نگردد کموبیش (؟: لغتنامه: پس زانو نشستن).
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: به زانو در افتاد
بن حال: به زانو در افت
دیکشنری
knee
-
جستوجوی دقیق
-
زانو
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) مفصل بین ران و ساق پا.
-
زانو
لغتنامه دهخدا
زانو. (اِ) ترجمه ٔ رکبه . (آنندراج ). محل اتصال ساق و ران پا. در پهلوی : زانوک ، در اوستا: ژنو و درسنسکریت : جانو بوده است . (فرهنگ نظام ). دکتر معین در حاشیه ٔ برهان قاطع آرد: زانو به ضم سوم ، پهلوی : زانوک از ایرانی باستان : زنوکه ، هندی باستان : ج...
-
زانو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: zānūk] zānu ۱. (زیستشناسی) مفصل بین ران و ساق پا که پا از آنجا خم و راست میشود.۲. خمیدگی میان لوله.〈 بهزانو درآمدن: (مصدر لازم) [مجاز] مغلوب شدن.〈 بهزانو درآوردن: (مصدر متعدی) مغلوب کردن.〈 زانو زدن: (مصدر لازم)۱. زانو...
-
زانو
دیکشنری فارسی به عربی
رکبة
-
زانو
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: zânü طاری: zânü طامه ای: zânu طرقی: zânü کشه ای: zâni نطنزی: zânu
-
واژههای مشابه
-
زانو به زانو شدن
لغتنامه دهخدا
زانو به زانو شدن . [ ب ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سنگینی بدن را از زانوئی به زانوی دیگر افکندن .
-
زانو به زانو نشستن
لغتنامه دهخدا
زانو به زانو نشستن . [ ب ِ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) با کسی کفو بودن . هم مقام او بودن .
-
کلان زانو
لغتنامه دهخدا
کلان زانو. [ ک َ ] (ص مرکب ) ارکب . (منتهی الارب ). آنکه زانوی کلان دارد.
-
knee region
ناحیۀ زانو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم تشریحی] ناحیهای که محل قرار گرفتن مفصل زانو است
-
صدف زانو
لغتنامه دهخدا
صدف زانو. [ ص َ دَ ف ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کاسه ٔ زانو : بسکه غواصی دریای تفکر کردم سر نهان شد چو گهر در صدف زانوها.ناصرعلی (از آنندراج ).
-
هم زانو
لغتنامه دهخدا
هم زانو. [ هََ ] (ص مرکب ) دو کس که با هم زانوبه زانو نشینند. (آنندراج ). هم نشین : همزانوی شاه جهان نشسته در مجلس و در بارگاه و بر خوان . فرخی .همچو معشوقی که سالی با تو همزانو شودناز را وقت عتابی در میان پیدا کند. منوچهری .هرکه او پیش خردمندان به ز...
-
knee pit
چالۀ زانو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم تشریحی] ← حفرۀ پس زانو
-
زانو زدن
فرهنگ فارسی معین
(زَ دَ) (مص ل .) 1 - نشستن روی زانو. 2 - کنایه از: تسلیم شدن .
-
هم زانو
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) هم نشین .