کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زاغ چشم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زاغ دشت
لغتنامه دهخدا
زاغ دشت . [ غ ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) زاغ است و آن را کلاغ دشت (غراب الزرع ) نیزمیگویند از آن روی که در دشت و صحرا زندگی میکند:یکی دشت پیمای پرنده زاغ بدیدار و رفتار زاغ و نه زاغ . اسدی (گرشاسب نامه ).محقق حلی در کتاب شرایع آرد: و یحل غراب الز...
-
زاغ دشتی
لغتنامه دهخدا
زاغ دشتی . [ غ ِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زاغ دشت است . رجوع به زاغ دشت و غراب الزرع و زاغ شود.
-
زاغ دورنگ
لغتنامه دهخدا
زاغ دورنگ . [ غ ِ دُ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به زاغ پیسه شود.
-
زاغ زدن
لغتنامه دهخدا
زاغ زدن . [زَ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به زاغ سیاه چوب زدن شود.
-
زاغ سبز
لغتنامه دهخدا
زاغ سبز. [ غ ِس َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به زاج سبز شود.
-
زاغ سفید
لغتنامه دهخدا
زاغ سفید. [ غ ِ س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به زاج سفید و زاگ سفید شود.
-
زاغ سیاه
لغتنامه دهخدا
زاغ سیاه . [ غ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زاغ سیه . قسمی از کلاغ در کردستان یافت میشود که قد آن تا 67 سانتیمتر میرسد و دارای منقاری خمیده و پرهائی سیاه و درخشان است و در فارسی آن رازاغ یا زاغ سیاه گویند. (نامهای پرندگان مکری ص 93). || گوشه ٔ کمان [ ...
-
زاغ شب
لغتنامه دهخدا
زاغ شب . [ غ ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شب تیره : چو زاغ شب به جابلسا رسید از حد جابلقابرآمدصبح رخشنده چو از یاقوت عنقائی . ناصرخسرو.و رجوع به زاغ ، پر زاغ و زاغ رنگ شود.
-
زاغ کبود
لغتنامه دهخدا
زاغ کبود. [ غ ِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به زاج کبود و کات کبود و زاج ازرق شود.
-
زاغ کمان
لغتنامه دهخدا
زاغ کمان . [ غ ِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سه گوشه ٔ کمان ، لیکن تنها لفظ زاغ بدین معنی مستعمل نیست چنانچه بعضی گمان برده اند. (آنندراج ). سه گوشه ٔ کمان ، چه گاهی گوشه ٔ کمان را بشکل زاغ میساخته اند. (فرهنگ نظام ) : چو خسرو چنان دید برگشت شاددو...
-
زاغ گرفتن
لغتنامه دهخدا
زاغ گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) مجازاً عیب گرفتن و طعنه زدن . (فرهنگ نظام ). طعنه زدن و استهزا کردن . بدین معنی کلاغ گرفتن نیز بیاید. (آنندراج ) : سنگ عبرت بر دل درویش هستی خواه زن زاغ حسرت بر دل دیندار دنیاخواه گیر.(منسوب به حافظ).
-
زاغ پا
لغتنامه دهخدا
زاغ پا. (اِ مرکب ) زاغ پای . کنایه از طعنه و سرزنش باشد. (برهان قاطع) (غیاث اللغات ). و با لفظ زدن مستعمل میشود. (آنندراج ). طعنه . ملامت . سرزنش . طنز : زاغ زبانی که ز فر همای کبک روان رابزند زاغ پای . امیرخسرو (از آنندراج ).کبک خرامنده بصحن سرای کب...
-
زاغ پیشه
لغتنامه دهخدا
زاغ پیشه . [ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) کلاغ . (آنندراج ). و رجوع به زاغ رو و زاغ فعل شود.
-
زاغ چند
لغتنامه دهخدا
زاغ چند. [ چ ِ / چ َ ] (اِخ ) دژی است در ترکستان . (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
زاغ دل
لغتنامه دهخدا
زاغ دل . [ دِ ] (ص مرکب ) کنایه از سیاه دل که قساوت داشته باشد. (آنندراج ) : زاغ دلان را نفس شوم ده مغز غلیواژ و سر بوم ده .امیرخسرو دهلوی (از آنندراج ).