کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زاغ و زوغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زاغ و زوغ
/zāq[q]ozuq/
معنی
۱. فرزندان خردسال کسی.
۲. سروصدا.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زاغ و زوغ
فرهنگ فارسی معین
(غُ) (اِ.) (عا.) 1 - فرزندان خردسال و اقوام نزدیک کسی . 2 - شور و غوغا و آشوب . 3 - گریه و ناله .
-
زاغ و زوغ
لغتنامه دهخدا
زاغ و زوغ .[ غ ُ ] (از اتباع ) در تداول عامه ، اولاد و کسان و فرزندان خردسال . رجوع به زاق و زیق و زاغ و زیغ شود.
-
زاغ و زوغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹زاغوزیغ› [عامیانه، مجاز] zāq[q]ozuq ۱. فرزندان خردسال کسی.۲. سروصدا.
-
زاغ و زوغ
لهجه و گویش تهرانی
فرزندان خردسال
-
زاغ و زوغ
فرهنگ گنجواژه
زاق و زوق ، بَرو بچه،فرزندان خردسال، سرو صدا، نق زدن.
-
زاغ و زوغ
فرهنگ گنجواژه
بچه.
-
واژههای مشابه
-
زاغ دل
فرهنگ فارسی معین
(دِ)(ص مر.)(کن .) سیاه دل ، سخت دل .
-
زاغ گرفتن
فرهنگ فارسی معین
(گِ رِ تَ) (مص ل .) طعنه زدن .
-
زاغ پا
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) کنایه از: سرزنش .
-
زاغ رنگ
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (ص مر.) هر چیز سیاه .
-
زاغ زبان
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (ص مر.) 1 - کسی که نفرینش مؤثر باشد. 2 - کنایه از: قلم .
-
زاغ فعل
فرهنگ فارسی معین
(فِ) [ فا - ع . ] (ص مر.) مجازاً بدکردار.
-
زاغ آشیان
لغتنامه دهخدا
زاغ آشیان . (اِ مرکب ) مقلوب آشیان زاغ . آشیانه ٔ زاغ . لانه ٔ زاغ : سعدی بقدر خویش تمنی وصل کن سیمرغ ما چه لائق زاغ آشیان تست .سعدی .
-
زاغ اهلی
لغتنامه دهخدا
زاغ اهلی . [ غ ِ اَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مقابل زاغ دشت رجوع به زاغ ده باش شود.