کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زاغه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زاغه
/zāqe/
معنی
۱. [مجاز] خانۀ کوچک و محقر فقرا که معمولاً در حاشیۀ شهر قرار دارد.
۲. محل نگهداری حیوانات اهلی؛ آغل.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آلونک، بیغوله، شکفت، غار، کلبه، کهف، مغاره
دیکشنری
cote, pen, slum
-
جستوجوی دقیق
-
زاغه
واژگان مترادف و متضاد
آلونک، بیغوله، شکفت، غار، کلبه، کهف، مغاره
-
زاغه
فرهنگ فارسی معین
(غِ) (اِ.) 1 - سوراخی که در کوه ، تپه یا بیابان برای استراحت چهارپایان آماده کنند. 2 - کنایه از: چهاردیواری محقر و تنگ جهت زندگی فقرا.
-
زاغه
لغتنامه دهخدا
زاغه . [ غ َ ] (اِخ ) از شهرهای سودان واقع در کنار رود نیل بوده است . ابن بطوطه آرد: بر رود نیل شهری است بنام کارشخو و رود نیل از آن میگذرد و به کابره و سپس بطرف زاغه و از زاغة به تنبکتو میرود. پادشاه زاغه و کابره فرمان بردار پادشاه مالی هستند. اهالی...
-
زاغه
لغتنامه دهخدا
زاغه . [ غ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آجرلو بخش مرکزی شهرستان مراغه . در 60900گزی جنوب خاوری مراغه و 390500گزی شمال خاوری راه شوسه ٔ شاهین دژ به میاندوآب . منطقه ٔ آن کوهستانی و معتدل ، آب آن از رودخانه ٔ آجرلو و چشمه و دارای محصول غلات ، بادام ،حب...
-
زاغه
لغتنامه دهخدا
زاغه . [ غ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اواوغلی بخش حومه ٔ شهرستان خوی . در 1800گزی شمال خوی و 4050گزی خاور شوسه ٔ خوی به ماکو. منطقه ٔ آن کوهستانی معتدل و مالاریائی و دارای آب از دره کندلی و محصول غلات میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
زاغه
لغتنامه دهخدا
زاغه . [ غ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاربلوک بخش سیمینه رود از شهرستان همدان . واقع در 11000گزی جنوب باختری قصبه ٔ بهار و 1000گزی جنوب راه همدان به کرمانشاه . منطقه ٔ آن کوهستانی ، سردسیر و مالاریائی و زبان اهالی ترکی و فارسی است و دارای آب از قن...
-
زاغه
لغتنامه دهخدا
زاغه . [ غ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسین آباد بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج . واقع در 24000گزی جنوب خاوری دیواندره ، بر کنار راه سنندج به دیواندره . منطقه ٔ آن کوهستانی و سردسیر و زبان سکنه ٔ آن کردی است و دارای آب از رودخانه و چشمه و محصول غلات ،...
-
زاغه
لغتنامه دهخدا
زاغه . [ غ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حشمت آباد بخش دورود شهرستان بروجرد. واقع در 24هزارگزی شمال خاوری دورود کنار راه مالرو و راه ژان به گله کوچک در منطقه ای جلگه و معتدل . زبان سکنه لری و دارای آب از قنات و محصول غلات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایر...
-
زاغه
لغتنامه دهخدا
زاغه . [ غ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قلقل رود از شهرستان تویسرکان . واقع در 14000هزارگزی جنوب شهر تویسرکان و 7000 گزی شمال باختری جمیل آباد واقع در منطقه ای کوهستانی و سردسیر. زبان سکنه فارسی و آب آن از چشمه و دارای محصول غلات و اندکی گردو و لبنیا...
-
زاغه
لغتنامه دهخدا
زاغه . [ غ َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بشاریات بخش آبیک شهرستان قزوین . واقع در 21000گزی باختر آبیک و 3000گزی راه عمومی و 1000گزی ایستگاه زیاران در جلگه ای معتدل . سکنه ٔ آن 330 و زبان آنها کردی و فارسی است . آب آن از چاه و در بهار از رودخانه ٔ بهج...
-
زاغه
لغتنامه دهخدا
زاغه . [ غ َ ] (اِخ ) گردنه ای است واقع در راه بروجرد به خرم آباد. مؤلف جغرافیای غرب آرد: پونه کوه و دریاکوه ارتفاعاتشان کمتر از کوه «چهل نابالغان و گروکوه » است و جاده هائی به ارتفاع 2690 متر پس از عبور ازبروجرد از آنها عبور کرده و به خرم آباد وصل ...
-
زاغه
لغتنامه دهخدا
زاغه . [ غ َ ] (اِخ ) نام یکی از بخشهای شهرستان خرم آباد است . این بخش در خاور شهرستان و محدود است از شمال به بخش چقلوندی از خاور به منطقه ٔ بروجرد از باختر به بخش حومه و از جنوب به بخش پاپی . موقعیت طبیعی آن کوهستانی و هوای قسمتی از آن گرمسیر و قسمت...
-
زاغه
لغتنامه دهخدا
زاغه . [ غ َ ](اِخ ) دهی است از دهستان ییلاق بخش حومه ٔ شهرستان سنندج . واقع در 32000گزی خاور سنندج و 4000گزی جنوب راه سنندج به همدان ، منطقه ٔ آن دامنه و سردسیر و زبان سکنه ٔ آن کردی و آب آن از چشمه است و دارای محصول غلات و توتون میباشد. (از فرهنگ ج...
-
زاغه
لغتنامه دهخدا
زاغه . [ غ َ /غ ِ ] (اِ) آغل . محل نگاهداری گوسفند و گاو. غاری که کوهستانیها در کوه میکنند که در زمستانها محل حیوانات باشد. (فرهنگ نظام ). و رجوع به زاغذ و آغل شود.
-
زاغه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹زاغد، زاغذ› zāqe ۱. [مجاز] خانۀ کوچک و محقر فقرا که معمولاً در حاشیۀ شهر قرار دارد.۲. محل نگهداری حیوانات اهلی؛ آغل.