کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زار کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زار کردن
لغتنامه دهخدا
زار کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ضعیف کردن کسی را. نژند کردن . ناتوان ساختن : گفت رنجش چیست زخمی خورده است گفت جوع الکلب زارش کرده است .مولوی (مثنوی ).
-
واژههای مشابه
-
زار زار
فرهنگ فارسی معین
(ق .) به حال زاری ، به حالت خواری و زبونی .
-
زار زار
لهجه و گویش بختیاری
zâr zâr عرعر (صداى الاغ).
-
عرضه زار
لغتنامه دهخدا
عرضه زار. [ ع َ ض َ / ض ِ ] (اِ مرکب ) جایگاه عرضه . محل جلوه دادن . تجلیگاه . جلوه گاه : ز هر گونه نو جانور صد هزارکند عرض [ زمین ] هزمان در این عرضه زار.اسدی .
-
کلم زار
لغتنامه دهخدا
کلم زار. [ ک َ ل َ ] (اِ مرکب ) مزرعه ٔ کلم . جایی که در آن کلم کاشته باشند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کلوخ زار
لغتنامه دهخدا
کلوخ زار. [ ک ُ ] (اِ مرکب ) جایی که پر از کلوخ باشد. (ناظم الاطباء). زمینی که در آن کلوخ بسیار باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلوخ شود.
-
گندم زار
لغتنامه دهخدا
گندم زار. [ گ َ دُ ] (اِ مرکب ) کشتزار گندم . زمینی که گندم در آن کشته باشند.
-
گندم زار
لغتنامه دهخدا
گندم زار. [ گ َ دُ ] (اِخ ) پنج فرسخ میانه ٔ شمال و مغرب دیر است [ از دهات بلوک دشتی فارس ]. (فارسنامه ٔ ناصری گفتار2 ص 212).
-
گندم زار
لغتنامه دهخدا
گندم زار. [ گ َ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هندمینی بخش بدره ٔ شهرستان ایلام که در 100000 گزی خاور ایلام وکنار راه مالرو صیمره واقع شده است . هوای آن گرم و سکنه اش 50 تن است . آب آن از چشمه ٔ بهرام خانی تأمین می شود. محصول آن غلات ، حبوب و لبنیات ...
-
گوره زار
لغتنامه دهخدا
گوره زار. [ رِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان شراء بالا از بخش کمیجان شهرستان اراک واقع در 72 هزارگزی جنوب کمیجان و یکهزارگزی راه عمومی شراء. دامنه و سردسیر و سکنه ٔ آن 514 تن . آب آن از رودخانه ٔ شراء است . محصولش غلات و بنشن و انگور و شغل اهالی زراعت ...
-
کشت زار
لغتنامه دهخدا
کشت زار. [ ک ِ ] (اِ مرکب ) زراعتگاه . زمین زراعت شده . مزرعه .پالیز. مَحقَلَه . (یادداشت مؤلف ). کشتمند. زمین زراعت شده و غالباً مراد زمینی است باکشت : و گر اسب در کشت زاری شودکسی نیز بر میوه داری شود. فردوسی .بیامد خداوند آن کشت زاربه پیش نگهبان ب...
-
کشته زار
لغتنامه دهخدا
کشته زار. [ ک ِ ت َ / ت ِ] (اِ مرکب ) کشت زار. مزرعه : از آن چیزها نیز یکی آن بود که اندر خزینه فرش بساطی بود آن را باز کردندی و بدان نشستندی بدان وقت که اندر زمین سبزی و شکوفه نماندی و لب های آن بر کرانه گرداگرد به زمرد بافته بود هر که اندر آن بنگرس...
-
گیاه زار
لغتنامه دهخدا
گیاه زار. (اِ مرکب ) علفزار.مرتع. گیاه خور. گیاخورد. گیاچر. چراگاه . چمنزار : شتر داند که گیاه زار کجا است تا آنجا شود. (ابوالفتوح ج 3 ص 328). از زمین بیرون آورد آب و گیاه زار. (ابوالفتوح ج 5 ص 472). گله ها که در آن نواحی و گیاه زارهای آن مراعی یافت ...
-
کرشمه زار
لغتنامه دهخدا
کرشمه زار. [ ک ِ رِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) محل کرشمه . (فرهنگ فارسی معین ). جای ناز و کرشمه : جواب آن غزل است این که طالبا گفته ست کنار و جیب نگه را کرشمه زار کند. ارادت خان واضح (از آنندراج ).کرشمه ریزیت از حد گذشت بر دلهاکرشمه زار ترا من چه چاره خو...