کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زارع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زارا
لغتنامه دهخدا
زارا. (اِخ ) ناحیه ٔ وسیعی است بمساحت 577 کیلومتر مربع از شمال محدود است به کرواسیا و از جنوب بناحیه ٔ سیالاترو ازجنوب غربی به ادریاتیک و از شرق بترکیه ٔ اروپا. (ازدائرة المعارف بستانی ). و رجوع به لاروس بزرگ شود.
-
ضارع
لغتنامه دهخدا
ضارع . [ رِ ] (ع ص ) فروتن . || خوار. (منتهی الارب ). || رام . || ضعیف . (منتهی الارب ). نزار. (دهار) (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). لاغرجسم . (منتهی الارب ). سخت لاغر. (مهذب الاسماء). || ریزه از هرچیزی . || خردسال ناتوان . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
sharecroppers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سهامداران، زارع، مستاجر، زارع سهم گیر
-
sharecropper
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سهم، زارع، مستاجر، زارع سهم گیر
-
زراع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ زارِع] [قدیمی] zorrā' = زارع
-
برزگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹برزکار، برزهکار، ورزکار، برزهگر، برزیگر، ورزگر، ورزیگر› barz[e]gar کشاورز؛ زارع.
-
گیاه کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] giyāhkār زارع؛ برزگر.
-
پسویی
واژهنامه آزاد
کشاورز- زارع
-
بازیار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] bāzyār کارگر کشاورزی؛ برزگر؛ زارع.
-
کشتگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] keštgar کشتکار؛ زارع.
-
کشتکار
فرهنگ فارسی معین
(کِ) (اِ.) زارع ، برزگر.
-
حراث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] harrās زارع؛ کشاورز؛ برزگر.
-
زارعین
لغتنامه دهخدا
زارعین . [ رِ ] (ع اِ) ج ِ زارع ، در حالت نصبی و جری . رجوع به زارع شود.
-
کشتکار
واژگان مترادف و متضاد
برزیگر، حارث، دهقان، زارع، کشاورز
-
ورزکار
واژگان مترادف و متضاد
حارث، دهقان، زارع، کشاورز، کشتگر