کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زاد راه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مریم زاد
لغتنامه دهخدا
مریم زاد. [ م َرْ ی َ ] (ن مف مرکب ) زاده و همانند مریم . آنکه بکر باشد و مانند مریم عذرا بچه آورد : ز امتحان طبع مریم زاد بر چرخ دوم تیر عیسی نطق را در خرکمان آورده ام .خاقانی (دیوان ص 258).
-
ملک زاد
لغتنامه دهخدا
ملک زاد. [ م َ ل ِ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) ملک زاده . شاهزاده . فرزند شاه : پارسا بود و سخت با رای و تدبیر بود چنانکه ملک زادان باشند. (ترجمه ٔ طبری از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ملک زاده شود.
-
اعجمی زاد
لغتنامه دهخدا
اعجمی زاد. [ اَ ج َ ] (ن مف مرکب / ص مرکب ) اعجمی زاده . آنکه فرزند غیر عرب باشد. || ایرانی نژاد. (فرهنگ فارسی معین ).
-
بیوه زاد
لغتنامه دهخدا
بیوه زاد. [ وَ / وِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) از بیوه زاده . یتیم . کودکی که پس از مرگ پدر به هنگام بیوگی مادر متولد شود:تنگدستان ز من فراخ درم بیوگان سیر و بیوه زادان هم .نظامی .
-
بی زاد
لغتنامه دهخدا
بی زاد. (ص مرکب ) (از: بی + زاد عربی ) بی توشه . آنکه زاد ندارد. (یادداشت مؤلف ): ارمال ؛ بی زاد ماندن قوم . (تاج المصادر بیهقی ).
-
بی زاد
لغتنامه دهخدا
بی زاد. (ص مرکب ) بی زاده . بی فرزند. بی نسل .
-
خاک زاد
لغتنامه دهخدا
خاک زاد. (ن مف مرکب ) خاک نژاد. (آنندراج ) : ببین کاتشین کرمک خاکزادجواب از سر روشنائی چه داد.سعدی .
-
خانه زاد
لغتنامه دهخدا
خانه زاد. [ ن َ / ن ِ ] (ن مف مرکب ) آنچه در خانه و خاندانی بوجود آید. آنچه از بیرون تهیه نشود بلکه اصل و نسبش در خاندانی باشد. || بومی . متعلق به یک محل : صدوسی تن طاوس نر وماده آورده بود گفتندی که خانه زادند بزمین داور. (تاریخ بیهقی ). || بنده زاد....
-
خوره زاد
لغتنامه دهخدا
خوره زاد. [ خوَ / خ ُ رَ ] (اِخ ) نام برادر رستم پسر فرخ هرمز سردار معروف ایران به روزگار یزدگرد سوم و از سران ایران بزمان ساسانیان بوده است ، پس از کشته شدن رستم سردار نامور ایرانی در جنگ قادسیه این خورزاد یزدگرد را با اسباب و تجملی که داشت ابتدا به...
-
دانه زاد
لغتنامه دهخدا
دانه زاد. [ ن َ / ن ِ ] (ن مف مرکب ) زاده از دانه . که از دانه شکافته باشد. که از دانه زاده باشد. که از دانه سر برزده و بیرون جهیده باشد. (جنگل شناسی ساعی ج 1).- جنگل دانه زاد ؛ جنگل که با کشتن تخم و دانه های درختان پدید کرده باشند، مقابل شانه زاد.- ...
-
خاک زاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xākzād ۱. زادهشده از خاک: ◻︎ نشاید بنیآدم خاکزاد / که در سر کند کبر و تندیّ و باد (سعدی: ۱۷۳).۲. [مجاز] لقبی که گوینده برای اظهار فروتنی و تواضع به خود میدهد؛ خاکسار.
-
خانه زاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) xānezād ۱. خدمتکاری که در خانۀ ارباب خود متولد شده.۲. [قدیمی] بومی.۳. [قدیمی، مجاز] حاصل.
-
فرخ زاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] farroxzād ۱. آنکه با طالع خجسته و فرخ به دنیا آمده.۲. [مجاز] خوشطالع؛ خوشبخت.
-
پری زاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) ‹پریزاده› [قدیمی] parizād ۱. فرزند پری؛ پرینژاد.۲. [مجاز] بچۀ بسیارزیبا.
-
پاک زاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [قدیمی، مجاز] pākzād کسی که دارای اصلونسب صحیح است؛ پاکزاده؛ پاکنژاد؛ حلالزاده؛ نجیب؛ اصیل.