کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زاد خاطر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مهینزاد
فرهنگ نامها
(تلفظ: mehin zād) [(مِه = مِهتر ، بزرگتر + ین (پسوند نسبت) + زاد = زاده)] ، (= مِهزاد) ، ← مِهزاد .
-
نخست زاد
لغتنامه دهخدا
نخست زاد. [ ن ُ خ ُ / ن َ خ ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) نخست زاده . فرزند اول . نخری . (ناظم الاطباء). نخستین زاد. فرزند اکبر. (آنندراج ).
-
نیک زاد
لغتنامه دهخدا
نیک زاد. (ص مرکب ) پاک نژاد. پاک سرشت . پاک گوهر : به برزوی شیراوژن آواز دادکه ای پهلوان زاده ٔنیک زاد.فردوسی .
-
زمین زاد
لغتنامه دهخدا
زمین زاد. [ زَ ] (ن مف مرکب ) زمین زاده . تولید شده از زمین . || تولید یافته ٔ ملک . نتیجه ٔ کشور : مرا مال و نعمت زمین زاد تست هم از داده ٔ تو هم از داد تست . نظامی .رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
شوم زاد
لغتنامه دهخدا
شوم زاد. (ن مف مرکب / ص مرکب ) به شومی زاده . زاده ٔ به شومی . بداختر. شوم اختر : بخواهم ز کیخسرو شوم زادکه تخم سیاوش به گیتی مباد.فردوسی .
-
فرح زاد
لغتنامه دهخدا
فرح زاد. [ ف َ رَ ] (اِخ ) دهی است جزء بخش شمیران شهرستان تهران ، واقع در 9هزارگزی باختر تجریش و 12هزارگزی تهران . ناحیه ای است واقع در دامنه ٔ کوهستان ، سردسیر و دارای 1200 تن سکنه است . از قنات مشروب میشود. در بهار از رودخانه ٔ تنگه یونجه زار نیز ا...
-
فرخان زاد
لغتنامه دهخدا
فرخان زاد. [ ف َرْ رُ ] (اِخ ) یا فرخزاد. وی کسی است که از طرف خسروپرویز مأمور گردآوری خراج عقب افتاده گردید و به دستور شاه ظلم بی پایان کرد و اموال بسیاری از رعایا را به زور گرفت . (از ایران در زمان ساسانیان کریستن سن ترجمه ٔ رشیدیاسمی چ 2 ص 470). ...
-
وهان زاد
لغتنامه دهخدا
وهان زاد. [وَ ] (اِخ ) نام قلعه ٔ سُمَیْرَم که از اعمال اصفهان بوده است . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ) (معجم البلدان ).
-
کهن زاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] kohanzād کهنسال؛ پیر: ◻︎ چنین گفت آن سخنگوی کهنزاد / که بودش داستانهای کهن یاد (نظامی۲: ۱۲۳).
-
volcanogenic
آتشفشانزاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ویژگی آنچه خاستگاه آتشفشانی دارد
-
degenerative 2
تباهیزاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] ناشی از تباهی
-
cycloid
چرخزاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] مکان هندسی نقطهای ثابت بر روی محیط یک دایره، وقتی آن دایره در طول خط راستی میغلتد، بدون آنکه بلغزد
-
trochoid
چرخهزاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] مکان هندسی نقطهای واقع بر شعاع یک دایره یا امتداد آن، وقتی دایره در طول خط راست ثابتی میغلتد
-
adipogenic2
چربیزاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] مادهای که چربی آن را به وجود میآورد
-
live born
زندهزاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] جنینی که با نشانههای حیاتی به دنیا آمده باشد