کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زاده در جمع اولا د پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زاده ٔ خاطر
لغتنامه دهخدا
زاده ٔ خاطر. [ دَ / دِ ی ِ طِ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) کنایه از نظم و نثر و آن چه زاده ٔ طبیعت باشد همچون صوت و کار و عمل . (برهان قاطع). فکر.منشاَّت . شعر و غزل و امثال آن . (شرفنامه ٔ منیری ).
-
زاده ٔ خاک
لغتنامه دهخدا
زاده ٔ خاک . [ دَ / دِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) کنایه از زر و سیم . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). و رجوع به زاده شود.
-
زاده ٔ دهن
لغتنامه دهخدا
زاده ٔ دهن .[ دَ / دِ ی ِ دَ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) کنایه از سخن باشد اعم از نیک و بد یعنی ، هر چه از دهن برآید. (برهان قاطع) (آنندراج ). و رجوع به زاده شود.
-
زاده ٔ زمی
لغتنامه دهخدا
زاده ٔ زمی . [ دَ / دِ ی ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) مخفف زاده ٔ زمین : خاکیانی که زاده ٔ زمی اند.ددگانی بصورت آدمی اند. نظامی .و رجوع به زاده زمین شود.
-
زاده ٔ زمین
لغتنامه دهخدا
زاده ٔ زمین . [ دَ / دِ ی ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) کنایه از انسان آفریده شده از خاک . رجوع به زاده ٔ زمی شود.
-
زاده ٔ زنا
لغتنامه دهخدا
زاده ٔ زنا. [ دَ / دِ ی ِ زِ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) زنازاده . حرام زاده . (ناظم الاطباء). و رجوع به زاده و زنازاده شود.
-
زاده ٔ سگ
لغتنامه دهخدا
زاده ٔ سگ . [ دَ / دِ ی ِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) فرزند سگ . بچه سگ و بجای دشنام آید : هر زمان از نفغ تو ای زاده ٔ سگ بترکم تا شنیدم من که از من می نهی شعرو نوا.عسجدی (دیوان چ طاهری ص 14).
-
زاده ٔ طبع
لغتنامه دهخدا
زاده ٔ طبع. [ دَ / دِ ی ِ طَ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) مولود طبع. محصول قریحه و کنایه از شعر است : خود تو میدانی که زاده ٔ طبع و فرزند خیال بس گرامی تر ز زاده ٔ مادر فرزند و زن . خاقانی .زاده ٔ طبع منند ایشان که خصمان منندآری آری گربه هست از عطسه ٔ ش...
-
زاده ٔ عوف
لغتنامه دهخدا
زاده ٔ عوف . [ دَ / دِ ی ِ ع َ ] (اِخ ) عبدالرحمن بن عوف . (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ).
-
زاده ٔ مریخ
لغتنامه دهخدا
زاده ٔ مریخ . [ دَ / دِ ی ِ م ِرْ ری ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) کودک بدبخت . خونریز. (از آنندراج ). || کنایه از آهن است . (برهان قاطع) (آنندراج ). و رجوع به زاده شود.
-
زاده شدن
لغتنامه دهخدا
زاده شدن . [ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب )متولد شدن . بوجود آمدن . رجوع به زاده و زادن شود.
-
زاده خوست
لغتنامه دهخدا
زاده خوست . [ دَ / دِ خوَ / خ ُ ] (ص مرکب ) زادخوست باشد که پیر فرتوت و سالخورد است . (برهان قاطع) (آنندراج ). پیر سالخورد. (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به زادخوست ، زادخورد، زادخور و زادخو شود.
-
رمضان زاده
لغتنامه دهخدا
رمضان زاده . [ رَ م َ دَ ] (اِخ ) نام وی محمد چلبی قانونی و از مردم مرزیفون و از رجال عصر و مورخان سلطان سلیمان خان بود. وی بدفعات به عناوین رئیس کاتبان و دفتردار و محافظ مصر مصدر کار و به لقب نشانجی مشهور بوده است . تاریخ مختصری نوشته که به تاریخ نش...
-
ساجقلی زاده
لغتنامه دهخدا
ساجقلی زاده . (اِخ ) محمد مرعشی معروف به ساجقلی زاده از علمای قرن دوازدهم هجری است . او راست : 1 - تقریرالقوانین المتداولة من علم المناظرة. 2 - الرسالة الولایة فی آداب البحث والمناظرة. رجوع به معجم المطبوعات شود.
-
صاحب زاده
لغتنامه دهخدا
صاحب زاده . [ ح ِ دَ ] (اِخ ) شیخ اسعدافندی از بزرگان طریقت نقشبندیه . او راست : بیان هام لعالم الاسلام چ 1333 هَ . ق . (معجم المطبوعات ).