کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زاده خوست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دده زاده
لغتنامه دهخدا
دده زاده . [ دَ دَ دَ ] (اِخ ) سیدمحمدسعید از مشاهیرخطاطان است و در خط تعلیق مهارت تام داشت وفات او به سال 1173 هَ . ق . بوده است . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
دشمن زاده
لغتنامه دهخدا
دشمن زاده . [ دُ م َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب / ص مرکب ) زاده ٔ دشمن و زاده ٔ خصم . (ناظم الاطباء).
-
روسپی زاده
لغتنامه دهخدا
روسپی زاده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) حرامزاده . (آنندراج ). فرزند روسپی که پدرش معلوم نباشد : وزآن پس چنین گفت با سرکشان که این روسپی زاده ٔ بدنشان .فردوسی .
-
زاده ٔ تأیید
لغتنامه دهخدا
زاده ٔ تأیید. [ دَ / دِ ی ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) آن که بدست حق بوجود آید. کسی که منظورنظر خدا است . خدا او را بزرگ کرده است : این زاده ٔ تأیید و برآورده ٔ حق راای چرخ نکوپرور و ای بخت نکودار.سنائی .
-
زاده ٔ تاک
لغتنامه دهخدا
زاده ٔ تاک . [ دَ / دِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب انگوری . (آنندراج ) : معانی نشاء دیدم در آن خاک غبار آستانش زاده ٔ تاک .زلالی (از آنندراج ).
-
زاده ٔ ثانی
لغتنامه دهخدا
زاده ٔ ثانی . [ دَ / دِ ی ِ ](اِخ ) کنایه از پیغمبر که پس از خداوند برتر از همه موجودات است . دارای رتبت دوم وجود است : زاده ٔ ثانی است احمد در جهان صد قیامت بوده او اندر عیان . مولوی (مثنوی ).و رجوع به زاده شود.
-
زاده ٔ حرام
لغتنامه دهخدا
زاده ٔ حرام . [ دَ / دِ ی ِ ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) حرام زاده . ولدالزنا. رجوع به زاده شود.
-
زاده ٔ خاطر
لغتنامه دهخدا
زاده ٔ خاطر. [ دَ / دِ ی ِ طِ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) کنایه از نظم و نثر و آن چه زاده ٔ طبیعت باشد همچون صوت و کار و عمل . (برهان قاطع). فکر.منشاَّت . شعر و غزل و امثال آن . (شرفنامه ٔ منیری ).
-
زاده ٔ خاک
لغتنامه دهخدا
زاده ٔ خاک . [ دَ / دِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) کنایه از زر و سیم . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). و رجوع به زاده شود.
-
زاده ٔ خوریانی
لغتنامه دهخدا
زاده ٔ خوریانی . [ دَ ی ِ ] (اِخ ) دانشمند متوفی 808 هَ . ق . است . وی در علوم هیئت ، فلسفه ، منطق و عربیت صاحب فضل بوده و مؤلفاتی پرداخته است . (معجم المؤلفین تألیف عمر رضا کحاله چ دمشق ج 4 ص 176).
-
زاده ٔ دهن
لغتنامه دهخدا
زاده ٔ دهن .[ دَ / دِ ی ِ دَ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) کنایه از سخن باشد اعم از نیک و بد یعنی ، هر چه از دهن برآید. (برهان قاطع) (آنندراج ). و رجوع به زاده شود.
-
زاده ٔ زمی
لغتنامه دهخدا
زاده ٔ زمی . [ دَ / دِ ی ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) مخفف زاده ٔ زمین : خاکیانی که زاده ٔ زمی اند.ددگانی بصورت آدمی اند. نظامی .و رجوع به زاده زمین شود.
-
زاده ٔ زمین
لغتنامه دهخدا
زاده ٔ زمین . [ دَ / دِ ی ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) کنایه از انسان آفریده شده از خاک . رجوع به زاده ٔ زمی شود.
-
زاده ٔ زنا
لغتنامه دهخدا
زاده ٔ زنا. [ دَ / دِ ی ِ زِ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) زنازاده . حرام زاده . (ناظم الاطباء). و رجوع به زاده و زنازاده شود.
-
زاده ٔ سگ
لغتنامه دهخدا
زاده ٔ سگ . [ دَ / دِ ی ِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) فرزند سگ . بچه سگ و بجای دشنام آید : هر زمان از نفغ تو ای زاده ٔ سگ بترکم تا شنیدم من که از من می نهی شعرو نوا.عسجدی (دیوان چ طاهری ص 14).