کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زادبوم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زادبوم
/zādbum/
معنی
میهن؛ وطن؛ محل تولد؛ زادگاه؛ جایی که شخص در آنجا زاییده شده و مٲوی گرفته: ◻︎ آن را که بر مراد جهان نیست دسترس / در زادبوم خویش غریب است و ناشناس (سعدی: لغتنامه: زادبوم).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
country, fatherland, homeland
-
جستوجوی دقیق
-
زادبوم
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) زادگاه ، میهن .
-
زادبوم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹زادوبوم› zādbum میهن؛ وطن؛ محل تولد؛ زادگاه؛ جایی که شخص در آنجا زاییده شده و مٲوی گرفته: ◻︎ آن را که بر مراد جهان نیست دسترس / در زادبوم خویش غریب است و ناشناس (سعدی: لغتنامه: زادبوم).
-
زادبوم
دیکشنری فارسی به عربی
محل الميلاد
-
واژههای همآوا
-
زاد بوم
لغتنامه دهخدا
زاد بوم . (اِ مرکب ) محمول بر قلب یعنی وطن و زمینی که در آن متولد شود. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). وطن . مولد. (فرهنگ شعوری ج 2 ص 36) : آن را که بر مراد جهان نیست دسترس در زاد بوم خویش غریب است و ناشناس . سعدی (گلستان چ فروغی ).و رجوع به زاد و زاد و ب...
-
جستوجو در متن
-
محل تولد
فرهنگ واژههای سره
زادبوم، زادگاه
-
محل الميلاد
دیکشنری عربی به فارسی
زادبوم , مولد , تولدگاه , زادگاه
-
زادگاه
واژگان مترادف و متضاد
زادبوم، مسقطالراس، مولد، میهن، وطن
-
مسقطالراس
واژگان مترادف و متضاد
زادگاه، زادبوم، مولد، میهن، وطن
-
میهن
واژگان مترادف و متضاد
زادبوم، زادگاه، مسقطالراس، موطن، مولد، وطن
-
birthplace
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زادگاه، محل تولد، زادبوم، موطن، تولدگاه، مولد
-
مولد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مَولد، جمع: موالد] mo[w]led ۱. جای ولادت؛ محل تولد؛ زادبوم.۲. زمان ولادت.
-
وطن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَوْطان] vatan محل اقامت شخص و جایی که در آن متولد شده و پرورش یافته؛ میهن؛ زادبوم.
-
میهن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: mehan] mihan ۱. وطن.۲. [قدیمی] زادگاه؛ زادبوم.۳. [قدیمی] خانه.۴. [قدیمی] قبیله؛ خانمان.