کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زاخر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زاخر
/zāxer/
معنی
پر و لبریز: بحر زاخر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زاخر
لغتنامه دهخدا
زاخر. [ خ ِ ] (اِخ )عبداﷲ (1680 - 1728 م .). از پیشوایان نهضت ادبی عرب و مسیحی است . وی مطبعه ٔ عربی دیر ماریوحنای صابغ رادر خنشاره ٔ لبنان تأسیس کرد. او را مؤلفاتی است در مباحث دینی و فلسفه . (از ملحقات المنجد چ 1956).
-
زاخر
لغتنامه دهخدا
زاخر. [ خ ِ ] (ع ص ) دریای بسیار آب و پر. (آنندراج ) (دهار) (اقرب الموارد). و بدین معنی است که گویند: فلان بحر زاخر و بدر زاهر است . (اقرب الموارد) (تاج العروس ). || وادی که آب در آن موج میزند. (شرفنامه ٔ منیری ). وادی پهناور که سیل آن را پر کند و آب...
-
زاخر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] zāxer پر و لبریز: بحر زاخر.
-
واژههای همآوا
-
ذاخر
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِفا.) مال اندوز، گنج نهنده .
-
ذاخر
لغتنامه دهخدا
ذاخر. [ خ ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ذخر. فربه . فربی .سمین . || ذخیره کننده . دست پس دارنده . پستائی کننده . یخنی نهنده . || (اِخ ) نام مردی .
-
ذاخر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] zāxer ۱. ذخیرهکننده؛ پساندازکننده.۲. سمین؛ فربه.
-
جستوجو در متن
-
زخار
لغتنامه دهخدا
زخار. [ زَخ ْ خا ] (ع ص ) مبالغه است از زاخر. (اقرب الموارد) (از محیط المحیط) (از متن اللغة). دریای مالامال که آب از ساحلش بگذرد. و همچنین است زاخر. (منتخب اللغات ). بسیار پر و مالامال شونده از آب ، مشتق از زخر بفتح که بمعنی پر شدن دریا و رود از آبست...
-
سمیطیة
لغتنامه دهخدا
سمیطیة. [ س ُ م َ طی ی َ ] (اِخ ) سمطیه . شمیطیه . اصحاب یحیی بن ابی السمیط معتقد به امامت محمد پسر دیگر امام جعفر صادق (ع ) بجای امام موسی کاظم (ع ) و معتقد به امامت پسران محمد. (خاندان نوبختی ص 257). و رجوع به مقالات اشعری ص 27، الفرق ص 65 و الخطط ...
-
مفاخر
لغتنامه دهخدا
مفاخر. [ م َ خ ِ ] (ع اِ) ج ِ مفخرة. (اقرب الموارد). ج ِ مفخرة و مفخر. (ناظم الاطباء). مآثر. مکارم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مفاخر ملکان زمانه از لقب است بدوست باز همیشه مفاخر القاب . مسعودسعد.سیرت پادشاهان این دولت طراز محاسن عالم و جمال مفاخر...
-
زخر
لغتنامه دهخدا
زخر. [ زَ ] (ع مص ) این کلمه در اصل دلالت بر ارتفاع و بلندی کند. (از مقاییس اللغة ج 3 ص 50). || پر شدن دریا از آب . (منتخب اللغات ). زیاد شدن و بسیار گردیدن دریا. (از ترجمه ٔ قاموس ). پر شدن و مالامال شدن دریا. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). پر ...
-
ظهیرالدین
لغتنامه دهخدا
ظهیرالدین . [ ظَ رُدْ دی ] (اِخ ) (الامام ...) ولی ّالنسوی . معاصر عوفی است . عوفی درلباب الالباب گوید: او از علماء نامدار و افاضل ایام ،فضایل افاضل در پیش او قطری از بحری و نظم ثریا و نثر نثره در مقابله ٔ نظم و نثر او از سوره ای سطری و در نسا مصاحبت...
-
ابوسهل
لغتنامه دهخدا
ابوسهل . [ اَ س َ ] (اِخ ) اسماعیل بن علی بن اسحاق بن ابی سهل بن نوبخت . یکی از کبار علما و متکلّمین شیعه . او عالمی فاضل و متکلّمی بارع است و ناشی میگفت که ابوسهل استاد وی بود. و آنگاه که مجلس گفتی جماعتی از متکلّمین در محضر او اجتماع داشتند و بزمان...
-
تجاهل العارف
لغتنامه دهخدا
تجاهل العارف . [ ت َ هَُ لُل ْ رِ ] (ع اِ مرکب ) با وجود علمی در امری اظهار جهل کردن و مقولات کثیره از روی استفهام بر زبان آوردن :سرو گلزار ارم یا قامت دلجوست این زلف مشکین یا کمند گردن آهوست این اختر صبح سعادت مرکز پرگار عشق تخم آه آتشین یا خال عنبر...