کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زابلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زابلی
/zāboli/
معنی
۱. مربوط به زابل.
۲. از مردم زابل: ◻︎ از او آفرین بر سپهدار زال / یل زابلی مهتر بیهمال (فردوسی: ۱/۲۷۹ حاشیه).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زابلی
لغتنامه دهخدا
زابلی . [ ب ُ ] (اِخ ) ابوالثنا احمدبن محمد یکی از علماء قرن دهم هجری دولت عثمانی بود و بسال 965 هَ .ق . کتابی در اعراب القرآن تألیف کرده است . (قاموس الاعلام ترکی ). و رجوع به ریحانة الادب ج 2 ص 106 شود.
-
زابلی
لغتنامه دهخدا
زابلی . [ ب ُ ] (ص نسبی ) منسوب به زابل : وزو آفرین بر سپهدار زال یل زابلی پهلو بی همال . فردوسی (شاهنامه ). و رجوع به سیستانی در لغت نامه شود.
-
زابلی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به زابل، شهری در استان سیستانوبلوچستان) zāboli ۱. مربوط به زابل.۲. از مردم زابل: ◻︎ از او آفرین بر سپهدار زال / یل زابلی مهتر بیهمال (فردوسی: ۱/۲۷۹ حاشیه).
-
واژههای مشابه
-
گرد زابلی
لغتنامه دهخدا
گرد زابلی . [ گ ُ دِ ب ُ ] (اِخ ) کنایه از رستم زابلی است که رستم زال باشد. (آنندراج ). رجوع به گرد زابل باشد.
-
جستوجو در متن
-
بست
واژهنامه آزاد
(زابلی) (best) ایست! وایستا.
-
کشوک
لغتنامه دهخدا
کشوک . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از بخش زابلی شهرستان سراوان واقع در سه هزارگزی جنوب زابلی کنار راه مالرو زابلی به ایران شهر. آب آن از قنات است و چون بر سر راه قرار دارد از مسافران نیزگذران می کنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
فاک
لغتنامه دهخدا
فاک . (اِخ ) ده کوچکی است از بخش زابلی شهرستان سراوان که در چهارهزارگزی خاور زابلی و یک هزارگزی جنوب راه مالرو زابلی به سوران واقع است و 3خانوار سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ).
-
چاهوک
لغتنامه دهخدا
چاهوک . (اِخ ) ده کوچکی است از بخش زابلی شهرستان سراوان که در 15 هزارگزی باختر زابلی ، کنار راه مالرو سوران به زابلی واقع شده و 45 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
خیرآباد
لغتنامه دهخدا
خیرآباد. [ خ َ ] (اِخ ) دهی است از بخش زابلی شهرستان سراوان ، واقع در پنج هزارگزی جنوب زابلی کنار راه مالروی زابلی به ایرانشهر. آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
اینجه سه کو
واژهنامه آزاد
(زابلی) اینجا را ببین؛ این را نگاه کن.
-
سرگزی
واژهنامه آزاد
(زابلی، سیستان) سربلند و سرافراز. نام یکی از طوایف بزرگ سیستان.
-
تندور
واژهنامه آزاد
تندور در گویش زابلی به معنای تنور میباشد.
-
گریامان
لغتنامه دهخدا
گریامان . [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از بخش زابلی شهرستان سراوان ، واقع در 25000گزی شمال باختری زابلی و 2000گزی شمال راه مالرو زابلی به ایرانشهر. هوای آن گرم و دارای 75 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و ذرت ، شغل اهالی زراعت و ر...