کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زائر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زائر
/zāy(')er/
معنی
۱. کسی که به زیارت مکانهای مقدس میرود.
۲. [قدیمی] زیارتکننده؛ دیدارکننده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
pilgrim
-
جستوجوی دقیق
-
pilgrim, religious traveller
زائر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] فردی که به زیارت اماکن مقدس میرود
-
زائر
دیکشنری عربی به فارسی
ديدارگر , ديدن کننده , مهمان , عيادت کننده
-
زائر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: زائر، جمع: زُوّار] [قدیمی] zāy(')er ۱. کسی که به زیارت مکانهای مقدس میرود.۲. [قدیمی] زیارتکننده؛ دیدارکننده.
-
زائر
واژهنامه آزاد
زیارت کننده
-
واژههای مشابه
-
زائر بروخ
واژهنامه آزاد
زائر برووخ، پزشک معروف آلمانی.
-
جستوجو در متن
-
زوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ زائِر] zovvār = زائر
-
دیدارگر
دیکشنری فارسی به عربی
زائر
-
دیدن کننده
دیکشنری فارسی به عربی
زائر
-
عیادت کننده
دیکشنری فارسی به عربی
زائر
-
زیارتگر
واژگان مترادف و متضاد
زائر، زایر
-
Pilgrim Father
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پدر زائر
-
مهمان
دیکشنری فارسی به عربی
زائر , ضيف
-
زایر
واژگان مترادف و متضاد
دیدارکننده، زائر، زیارتگر