کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زآن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زان مستحی
لغتنامه دهخدا
زان مستحی . [ ن ِ م ُ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی درخت زان است که در نبات شناسی فاگوس سلوانیکا بندولا نام دارد. شاخه های این نوع (همانطور که نام آن دلالت دارد)افکنده و آویزان است . (از دائرة المعارف بستانی ).
-
زان معمولی
لغتنامه دهخدا
زان معمولی . [ ن ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مهمترین و وافرترین اقسام خانواده ٔ زان است که به فرانسه ، فو و فایارد و فوتو است و در گیاه شناسی فاگوس سلفاتیکا نامیده میشود. این درخت زیبا در جنگلها و در نقاط سردسیر شبه جزیره ٔ اسکاندیناوی تا 59 درجه...
-
مهله زان
لغتنامه دهخدا
مهله زان . [ م َ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اواوغلی بخش حومه ٔ شهرستان خوی با 474 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ قودوخ بوغان و راه آن ارابه رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
ار زان
لغتنامه دهخدا
ار زان . [ اَ ] (حرف ربط + حرف اضافه + صفت / ضمیر) مخفف ِ ((اگر از آن )). (مؤید الفضلاء).
-
پارمه زان
لغتنامه دهخدا
پارمه زان . [ م ِ ] (اِخ ) ژیرولاموفرانسسکو ماززواولی یا ماززُلا. نقاش مذهبی ایتالیائی . و بتلفظ ایتالیائی نام او (ایل پارمی جانو یا پارمی جانی نو) است مولد او بسال 1504م .909/ هَ . ق . در پارم و وفات در سنه ٔ 1540م ./ 946 هَ . ق . بوده است .
-
چون زان
لغتنامه دهخدا
چون زان . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بم پشت بخش مرکزی شهرستان سراوان . در نزدیک مرز پاکستان واقع شده پنج خانوار سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
زان چوب قرمز
لغتنامه دهخدا
زان چوب قرمز. [ ن ِ ق ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از زان است که نام آن (در گیاه شناسی ) فاگوس ویرجینیا است و در آمریکا بکثرت یافت میشود. (از دائرة المعارف بستانی ).
-
کودکی در بر، قبائی سرخ داشتروزگاری زان خوشی خوش میگذاشتهمچو جان نیکو نگه میداشتشبهتر از لوزینه می پنداشتشهم ضیاع و هم عقارش می شمردهر زمان گرد و غبارش می سترد
واژهنامه آزاد
کودکی در بر، قبائی سرخ داشت روزگاری زان خوشی خوش میگذاشت همچو جان نیکو نگه میداشتش بهتر از لوزینه می پنداشتش هم ضیاع و هم عقارش می شمرد هر زمان گرد و غبارش می سترد از نظر باز حسودش می نهفت سرخیش میدید و چون گل میشکفت گر بدامانش سرشکی میچکید طفل خرد...
-
واژههای همآوا
-
ظان
لغتنامه دهخدا
ظان . [ ظان ن ] (ع ص ) مرد بدگمان . || تهمت نهنده . گمان برنده .
-
ظعن
لغتنامه دهخدا
ظعن . [ ظَ ع َ / ظَ ] (ع مص ) رفتن . کوچ کردن . از جائی به جائی شدن : او نیفتد درگمان از طعنشان او نگردد دردمند از ظعنشان .مولوی .
-
ظعن
لغتنامه دهخدا
ظعن . [ ظُ ع ُ / ظُ ] (ع اِ) ج ِ ظَعینة. رجوع به ظعینة شود.
-
ظعن
فرهنگ فارسی معین
(ظَ) [ ع . ] (مص ل .) رفتن ، کوچ کردن .
-
ذان
لغتنامه دهخدا
ذان . (پسوند) چنانکه دان مزید مؤخر بعض اسماء امکنه است چون ورذان و غیره .
-
ذان
لغتنامه دهخدا
ذان . (ع اِ) عیب . ذاب . ذام . ذین . ذیم . آهو.
-
ذان
لغتنامه دهخدا
ذان . [ ن ِ ] (ع اِ) اسم اشاره ٔ قریب است . این دو مرد.