کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ری را پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پُش سَر وَر رى نارَه
لهجه و گویش بختیاری
poš-sar-var-ri nâra دورویى و دورنگى ندارد.
-
جستوجو در متن
-
قسطانة
لغتنامه دهخدا
قسطانة. [ ق ُ ن َ ] (اِخ ) دهی است میان ری و ساوه . (منتهی الارب ). این قریه در یک منزلی ری واقع است ، و آن را بستانه خوانند. (معجم البلدان ). کستانه . (سمعانی ). دهی است از ری و ساوه ، و جماعتی از محدثان بدان منسوبند. و آن را کشتانه نیز خوانند. (الل...
-
طمغاج
لغتنامه دهخدا
طمغاج . [ طَ ] (اِخ ) نام ولیعهد تکش به ری . بگفته ٔ صاحب حبیب السیر، پس از آنکه میان سلطان تکش خوارزمشاه وطغرل سلجوقی صلح افتاد بنواحی ری و طغرل ولایت ری رابدیوان خوارزمشاه بازگذارد بدان شرط که تکش متعرض دیگر ولایات نگردد، خوارزمشاه این طمغاج را به ...
-
راز
لغتنامه دهخدا
راز. (اِخ ) نام پادشاه زاده ای است ، گویند او را برادری بود که ری نام داشت هر دو به اتفاق شهری بنا کردند چون به اتمام رسید میان هر دو در تسمیه ٔ آن مناقشه شد چه هر کدام میخواستند که مسمی بنام خود کنند. بزرگان آن زمان بجهت رفع مناقشه شهر را بنام ری کر...
-
تاریکی کورکی
لغتنامه دهخدا
تاریکی کورکی . [ ری رَ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) در تداول عامه ، کاری را از روی نادانی انجام دادن یا راهی را در ظلمت پیمودن .
-
راگس
لغتنامه دهخدا
راگس . [ گ ِ ] (اِخ ) رگ . نام قدیم شهر ری . داریوش در کتیبه ٔ بیستون شهر ری را رَگ َ نامیده ،در اوستا هم نام آن چنین است و نویسندگان قدیم نام آن را راگس ضبط کرده اند. (ایران باستان ج 3 ص 2216).
-
ریود
لغتنامه دهخدا
ریود. [ ری وَ ] (اِ) گیاهی که چرندگان را مستی آورد. (شرفنامه ٔ منیری ) (ناظم الاطباء).
-
ضری
لغتنامه دهخدا
ضری . [ ض ُ رَی ی ] (اِخ ) چاهی است که آن را عاد کند نزدیک ضریة. (معجم البلدان ).
-
خونج
لغتنامه دهخدا
خونج . [ ن َ ] (اِخ ) شهرکی است از اعمال آذربایجان بین مراغه و زنجان بر راه ری و آخر ولایت آذربایجان از جانب ری ، این شهر را کاغذکنان نیز گویند. (از یاقوت ).
-
ضلالی
لغتنامه دهخدا
ضلالی . [ ض َ ] (اِخ ) نام عامل ری به عهد یعقوب بن لیث صفاری . طبری این کلمه را صلابی ضبط کرده و در وقایع سال 260 هَ . ق . آورده است که عبداﷲ سگزی از طبرستان به ری افتاد و از صلابی عامل آنجا پناه خواست و یعقوب بنواحی ری کشید و به صلابی نوشت که عبداﷲ ...
-
پیروزرام
لغتنامه دهخدا
پیروزرام .(اِخ ) بروایت شاهنامه نام قدیم ری است : یکی شارسان کرد پیروزرام بفرمود کو را نهادند نام جهاندیده گوینده گفت این ری است که آرام شاهان فرخ پی است . فردوسی .|| فیروزرام ، بگفته ٔ معجم البلدان از قراء ری بوده است .
-
عری
لغتنامه دهخدا
عری . [ ع َرْی ْ ] (ع مص ) پوشیدن چیزی را. (از منتهی الارب ). پوشاندن کسی را. (از اقرب الموارد): عراه الامر، پوشید او را آن کار. (ناظم الاطباء). || آمدن کسی را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
قری
لغتنامه دهخدا
قری . [ ق َرْی ْ ] (ع مص ) گرد آوردن آب را در حوض . || گرد کردن ستور لقمه ٔ نشخوار را در کنج دهن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از آنندراج ).
-
سابری
لغتنامه دهخدا
سابری . [ ب ِ ری ی ] (ص نسبی ) منسوب است به نوعی از البسه که آن را سابریه نامند. (سمعانی ).
-
سخری
لغتنامه دهخدا
سخری . [ س ُ ری ی ] (ع مص ) نادان شمردن و سبک داشتن کسی را. (منتهی الارب ).