کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ری را پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ری را
فرهنگ نامها
(تلفظ: rirā) (مازندرانی) هان ، بیدارباش ، به هوش باش ، هشدار ؛ نام پرندهای کوچک شبیه به گنجشک؛ نام زنِ تیزهوش و کاردان ؛ نام یکی از شعرهای نیما یوشیج .
-
ری را
واژهنامه آزاد
در افسانه های کهن ایرانی ری را به زنی گفته میشود که سرسبزی را به جنگل های مازندران میدهد, در گویش مازندرانی به معنی آگاه باش و هوشیار باش, نیز معنی میشود زن هوشیار
-
ری را
واژهنامه آزاد
ری را به معنی زن می باشد. || مطابق یک افسانه قدیمی در شمال بانویی است که باعث زیبایی جنگل های مازندران می شود. || نوعی باران در شمال است. || نام قدیمی شهر بابل بوده است. || ری را، در زبان مازندرانی به معنای "هان!" ، "آگاه باش!" ، "بیدار باش!" و...
-
واژههای مشابه
-
ري
دیکشنری عربی به فارسی
ابياري
-
رى
لهجه و گویش بختیاری
ri 1. صورت، روى؛ 2. رویه، سطح.
-
گوارنه ری
لغتنامه دهخدا
گوارنه ری . [ ن ِ ] (اِخ ) گوارنه ریوس . خانواده ای از سازفروشان کرمن (ایتالیا) در قرن هفدهم و هجدهم م .
-
مرده ری
فرهنگ فارسی معین
( ~. رِ) (اِ مر.) = مردری : 1 - مرده ریگ ، میراث . 2 - مجازاً پست ، ناچیز، فرومایه .
-
پیه ری
لغتنامه دهخدا
پیه ری . [ پی ِ ] (اِخ ) (سلوکیه ٔ...) پیِری . نام شهر بزرگی از سلوکیدا یعنی قسمت جنوب شرقی کیلیکیه و جنوب کماژن و سوریه ٔ علیا به عهد سلوکیها و آن بندر بزرگ سوریه ٔ سلوکی محسوب میشد و در کنار رود ارن تس ساخته شده بود و سلوکیه ٔ پیه ری (مقدونی ) بدان...
-
راه ری
لغتنامه دهخدا
راه ری . [ رَ ] (اِخ ) نام محله ای به قزوین واقع در جنوب شرقی آن شهر.
-
راه ری
لغتنامه دهخدا
راه ری . [ رَ] (اِخ ) دهی از بخش دهدز شهرستان اهواز، واقع در 17هزارگزی جنوب خاوری دهدز در کنار راه مالرو پیربه به سرتول . دهی است کوهستانی و معتدل ، و سکنه ٔ آن 95 تن میباشد. آب ده از چشمه و قنات تأمین میشود و محصول آن غلات و شغل مردم زراعت و گله دا...
-
ری اردشیر
لغتنامه دهخدا
ری اردشیر. [ رَ ی ِ اَدَ ] (اِخ ) ری . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ری شود.
-
ری کردن
لغتنامه دهخدا
ری کردن . [ رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام ، بجای ریع کردن یعنی گوالیدن و افزون شدن بکار رود: این آرد هر منی نیم من ری می کند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به ریع و ریع کردن شود.
-
ری آباد
لغتنامه دهخدا
ری آباد. [ رَ ] (اِخ ) دهی از بخش میامی شهرستان شاهرود. دارای 750 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول عمده ٔ آنجا غلات و میوه و لبنیات و صنایع دستی زنان آنجا کرباس بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
ری بلک
لغتنامه دهخدا
ری بلک . [ ب َ ] (اِخ ) دهی از بخش مرکزی شهرستان شاه آباد. دارای 300 تن سکنه . آب آن از چاه تأمین می شود و محصول عمده ٔ آنجا غلات دیمی و لبنیات و راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).