کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریگ چشمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ریگ ودا
لغتنامه دهخدا
ریگ ودا. [ وِ ] (اِخ ) جزو اول از چهار جزو «ودا» کتاب مقدس برهمنان ، قدیمترین اثر ادبی هندی به زبان سنسکریت است . (یادداشت مؤلف ). وداس مجموعه ٔ کتب مقدس و «ریگ » نخستین کتاب مجموعه ٔ مزبور می باشد که خود مجموعه ای از ادعیه و سرودهای منظوم دینی است ...
-
مرده ریگ
لغتنامه دهخدا
مرده ریگ . [ م ُ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) میراث . آنچه از مرده باز ماند. باز مانده . وامانده . تراث . ارثیه . ترکه . متروکات . مرده ری : گنج زری که چو خسبی زیر ریگ با تو باشد آن نماند مرده ریگ . مولوی .از خراج ار جمع آری زر چو ریگ آخر آن از تو بماند مرده...
-
بندر ریگ
لغتنامه دهخدا
بندر ریگ . [ ب َ دَ رِ ] (اِخ ) بندر و قصبه ٔ مرکزی دهستان حیات داوداست که در بخش گناوه ٔ شهرستان بوشهر واقع است . و 2642 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
-
خامه ٔ ریگ
لغتنامه دهخدا
خامه ٔ ریگ . [ م َ / م ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تل ریگ . نقا. (زمخشری ) : کرده از خلق دشمنان چو سحاب خامه ٔ ریگ را بخون سیراب .سنایی (از حاشیه ٔ برهان قاطع).
-
چم ریگ
لغتنامه دهخدا
چم ریگ . [ چ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان یک مهه ٔ بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز که در 15 هزارگزی جنوب مسجدسلیمان و 2 هزارگزی خاور راه شوسه ٔ مسجدسلیمان به هفتگل واقع است . کوهستانی و گرمسیر است و 60 تن سکنه دارد. آبش از لوله کشی شرکت نفت . محصولش غلات .ش...
-
مرده ریگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹مردهری› [قدیمی] morderig ۱. مالی که از مرده باقی مانده باشد؛ میراث.۲. (صفت) [مجاز] بیهوده؛ بیارزش؛ ناچیز؛ فرومایه: ◻︎ مانْد چون پای مقعد اندر ریگ / آن سر مردهریگش اندر دیگ (سنائی: ۲۰۴)، ◻︎ قوم گفتندش که ای چون تلّ ریگ / پس چه میکردی، کهای...
-
روان ریگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] ravānrig ریگهایی که در بیابان بهواسطۀ وزش باد از طرفی به طرف دیگر میرود و تشکیل تل و پشته میدهد؛ ریگ روان؛ ریگ رونده: ◻︎ به رومی سپاهی نشاید شکست / نساید روانریگ با کوه دست (فردوسی: ۸/۳۴۶).
-
ریگ پشته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) rigpošte تپه و تودۀ ریگ؛ پشتۀ ریگ.
-
ریگ توده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) rigtude = ریگپشته
-
ریگ زاده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) rigzāde = سقنقور
-
ریگ ماهی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) rigmāhi = سقنقور
-
مرده ریگ
دیکشنری فارسی به عربی
تراث , ميراث
-
ریگ دار
دیکشنری فارسی به عربی
حازم
-
ریگ مانند
دیکشنری فارسی به عربی
حازم
-
ریگ روان
دیکشنری فارسی به عربی
رمال متحرکة , کثيب