کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریگ دار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ریگ دار
دیکشنری فارسی به عربی
حازم
-
واژههای مشابه
-
ریگ ریگ
لغتنامه دهخدا
ریگ ریگ . (ق مرکب ) ذره ذره . اندک اندک . (فرهنگ فارسی معین ). کنایه از ذره ذره باشد. (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (برهان ) (انجمن آرا) : اگر می جست مرغی در میانه همی شد ریگ ریگش سنگدانه .امیرخسرو دهلوی (از آنندراج ).
-
pebble mill
ریگآس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] نوعی گویآس که در آن براثر برخورد ذرات ریگ به مواد، خُردایش (grinding) انجام میشود متـ . آسیای ریگی
-
pebbly
ریگدار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ویژگی رسوب یا خاکی که در آن ریگ باشد
-
مرده ریگ
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) میراث ، ارث .
-
روان ریگ
لغتنامه دهخدا
روان ریگ .[ رَ ] (اِ مرکب ) ریگ روان . ریگ رونده : نه بر شخ و ریگش بروید گیازمینش روان ریگ چون توتیا. فردوسی .به رومی سپاهش نشاید شکست نیابد روان ریگ بر کوه دست . فردوسی .و رجوع به ریگ روان شود.
-
ریگ سیستان
لغتنامه دهخدا
ریگ سیستان . [ گ ِ ] (اِخ ) اندر بیابان کرکس کوه ریگی است [ که ] از گرد سیستان برآید آن را ریگ سیستان خوانند. (حدود العالم ).
-
ریگ آباد
لغتنامه دهخدا
ریگ آباد. (اِخ ) دهی از بخش مرکزی شهرستان جیرفت . 126 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ هلیل و محصول عمده ٔ آنجا غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
ریگ بوم
لغتنامه دهخدا
ریگ بوم . (اِ مرکب ) ریگزار. ریگستان . شنزار. زمینی شنی و ماسه زار : اگر هاتفی گفت کای اهل روم فروزنده ریگیست این ریگ بوم . نظامی .به گنج و به فرمان در آن ریگ بوم عمارت بسی کردبر رسم روم . نظامی .کرده به چنان مروتی چست آن خانه ٔ ریگ بوم را سست . نظام...
-
ریگ پشته
لغتنامه دهخدا
ریگ پشته . [ پ ُ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) تپه وتوده ٔ ریگ . || کوه ریگ . (ناظم الاطباء).
-
ریگ توده
لغتنامه دهخدا
ریگ توده . [ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) تپه و پشته ٔ ریگ . (ناظم الاطباء). توده ٔ ریگ . ریگ پشته . (یادداشت مؤلف ).
-
ریگ جوب
لغتنامه دهخدا
ریگ جوب . (اِخ ) دهی از بخش سنقر کلیایی شهرستان کرمانشاهان . 135 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول عمده ٔ آنجا غلات و توتون و حبوب و قلمستان و صنایع دستی زنان جاجیم و پلاس بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
ریگ چشمه
لغتنامه دهخدا
ریگ چشمه . [ چ ِ م َ / م ِ ] (اِخ ) دهی از بخش مرکزی شهرستان ساری . 195 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ تجن و چشمه و محصول عمده ٔ آنجابرنج و غلات و لبنیات و میوه است . گله داران به ییلاق چهاردانگه می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
ریگ زاده
لغتنامه دهخدا
ریگ زاده . [ دَ /دِ ] (اِ مرکب ) سقنقور. (ناظم الاطباء). ماهی سقنقور. (فرهنگ جهانگیری ). جانوری ذوحیاتین شبیه سوسمار. (از یادداشت مؤلف ). ماهیی است که در ریگ می رود، چنانکه ماهی در آب ، و گویند سقنقور است . (انجمن آرا) (ازبرهان ) (آنندراج ). رجوع به...