کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ریق
/riq/
معنی
۱. آب دهان.
۲. قوه؛ رمق؛ باقیماندۀ جان.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
shit
-
جستوجوی دقیق
-
ریق
فرهنگ فارسی معین
(رِ) [ ع . ] (ق .) ناشتا.
-
ریق
لغتنامه دهخدا
ریق . (ع اِ) آب دهن . ج ، اَریاق . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (غیاث اللغات ) : زانکه مؤمن خورد بگزیده نبات تا چو نحلی گشت ریق او حیات . مولوی . || اول هر چیز و بهتر آن . و از آن است : ریق الشباب و ریق المطر. (از دهار) (ازاقرب الم...
-
ریق
لغتنامه دهخدا
ریق . [ رَ ] (ع اِ) جنبش و نمایش آب اندک پایاب بر روی زمین و تردد آن . || درخش . || درخش سراب . || آب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آب با لمعان آن . (از اقرب الموارد). || (ص ) باطل . || خبز ریق ؛ نان بی نان خورش . (از اقرب الموارد) (منت...
-
ریق
لغتنامه دهخدا
ریق . [ رَ ] (ع مص ) ریخته شدن آب و خون و جز آن . (ناظم الاطباء). ریخته شدن : راق الماء. (منتهی الارب ). جاری شدن و ریخته شدن آب بر روی زمین از پایاب و مانند آن . (از اقرب الموارد). || درخشیدن و نمایان گردیدن سراب بر روی زمین . (ناظم الاطباء) (از اقر...
-
ریق
لغتنامه دهخدا
ریق . [ رَی ْ ی ِ ] (ع ص ) آنکه بر ناشتا باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || (اِ) اول هر چیزی و بهتر آن و از آن است : ریق الشباب و ریق المطر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به ریق شود...
-
ریق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] riq ۱. آب دهان.۲. قوه؛ رمق؛ باقیماندۀ جان.
-
ریق
لهجه و گویش بختیاری
riq مدفوع روان انسان یا جانور.
-
واژههای مشابه
-
ریق زدن
لغتنامه دهخدا
ریق زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) ریدن . (آنندراج ). تغوط. ریستن . (یادداشت مؤلف ) : خویش را آلوده ٔ مردار دنیا چون کنم من که کون همتم ریقی بر این دنیا زده ست .ملا فوقی یزدی (از آنندراج ).
-
ریق ریقه
لهجه و گویش بختیاری
riq-riqa حالتِ اسهالى.
-
واژههای همآوا
-
ریغ
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) کینه ، نفرت .
-
ریغ
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) دامن کوه ، صحرا.
-
ریغ
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = ریق : (عا.) مدفوع ، گه . ؛ ~ ش در آمدن ~کنایه از: ضعیف و ناتوان گردیدن . ؛~ رحمت را سر کشیدن : کنایه از: مردن ، فوت کردن .
-
ریغ
لغتنامه دهخدا
ریغ. (اِ) راغ و دمن و کوه به جانب صحرا. (از فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (ناظم الاطباء). اماله ٔ راغ یعنی دامن صحرا و کوه . (آنندراج ) (انجمن آرا). فرهنگ شعوری به این کلمه معنی دیگری هم داده و شعرسنایی را شاهد آورده و این غلط است کلمه ٔ ربع عربی به معنی...