کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریشۀ کاراندام شناختی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ریشه
واژگان مترادف و متضاد
۱. اصل، بن، بنیاد، بیخ، پایه ۲. رگه ۳. جذر، رادیکال
-
ریشه
فرهنگ فارسی معین
(ش ) [ ع . ] (اِ.) 1 - عضو اصلی گیاه که زیر زمین قرار دارد و آب و مواد لازم را به گیاه می رساند. 2 - اصل هر چیز. ؛ ~کسی را خشکاندن کنایه از: آن را یکسره از میان بردن .
-
ریشه
لغتنامه دهخدا
ریشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) ریش و زخم .جراحت . || بیماری رشته و عرق مدنی . (ناظم الاطباء). به معنی رشته که مرضی است . (انجمن آرا) (آنندراج ). نام مرضی است که آن را عرق بدنی گویند. (برهان ). رجوع به رشته شود. || در اصطلاح جانورشناسی زایده هایی است در بد...
-
ریشه
لغتنامه دهخدا
ریشه . [ ش َ/ ش ِ ] (اِ) طراز و تارهای پنبه ای و ابریشمین و جز آن که از چیزی آویزان باشد. (ناظم الاطباء) (از برهان ). || طره ٔ دستار. (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات ). آنچه از تار بی پود گذارند در جانب جامه زینت را: ریشه ٔ گلیم . ریشه ٔ کلاغی . ریشه ...
-
ریشة
لغتنامه دهخدا
ریشة. [ ش َ ] (اِخ ) پدر قبیله ای است ، یا نام دختر معاویةبن بکر،مادر مالک وحیدبن عبداﷲبن هبل است . (منتهی الارب ).
-
ریشة
لغتنامه دهخدا
ریشة. [ ش َ ] (ع اِ) یک پر مرغ . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ).
-
ريشة
دیکشنری عربی به فارسی
بدمينتن , نوعي بازي تنيس باتوپ پردار , پر , پروبال , باپر پوشاندن , باپراراستن , بال دادن
-
ریشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: rēšak] riše ۱. بیخ؛ بن؛ اصل.۲. هریک از تارها، رشتهها، و نخهایی که در حاشیۀ چادر، پرده، یا چیز دیگر آویزان میکنند.۳. (زیستشناسی) عضو اصلی گیاه که از تخم بیرون آمده و در زمین فرومیرود و گیاه بهوسیلۀ آن آب و موادغذایی را از زمین جذ...
-
ریشه
دیکشنری فارسی به عربی
جرثومة , جزر , جزع , راديکالي , عقب , موضوع
-
ریشه
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: riša طاری: riša طامه ای: riša طرقی: riša کشه ای: riša نطنزی: riša
-
ریشه
لهجه و گویش بختیاری
riša ریشه.
-
ریشه
لهجه و گویش تهرانی
زائده گوشتی جنب ناخن
-
ریشه ریشه
لغتنامه دهخدا
ریشه ریشه . [ ش َ / ش ِ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) پوشیده شده از ریشه ها. (ازناظم الاطباء). ریش ریش . پرریشه . هر چیزی با ریشه ٔ فراوان از او آویخته . || به قسمتهای کوچک ازهم جدا شده به درازا. (یادداشت مؤلف ) : آویخته نانهای ریشه ریشه مانند درخت دعاروا ر...
-
root reinforcement
گردۀ ریشه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جوشکاری و آزمایشهای غیرمخرب] گُردۀ جوش در طرفی غیر از طرف رویۀ جوش
-
root edge
لبۀ ریشه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جوشکاری و آزمایشهای غیرمخرب] رویۀ ریشه با پهنای صفر