کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریسنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ریسنده
/risande/
معنی
کسی که نخ یا ریسمان میتابد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
تابنده، ریسمانتاب، نختاب، نخریس
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ریسنده
واژگان مترادف و متضاد
تابنده، ریسمانتاب، نختاب، نخریس
-
ریسنده
لغتنامه دهخدا
ریسنده . [ س َ دَ / دِ ](نف ) آنکه می ریسد و رشته می سازد. (ناظم الاطباء). عصاب (منتهی الارب ): غازلة؛ زن ریسنده . (منتهی الارب ).
-
ریسنده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) risande کسی که نخ یا ریسمان میتابد.
-
جستوجو در متن
-
ریسمانتاب
واژگان مترادف و متضاد
رسنتاب، ریسمانباف، ریسنده، نختاب
-
غازل
فرهنگ فارسی معین
(زِ) [ ع . ] (اِفا.) ریسنده .
-
نخریس
لغتنامه دهخدا
نخریس . [ ن َ ] (نف مرکب ) نخ ریسنده . ریسنده ٔ نخ . نخ تاب . نخاخ . که از پنبه و پشم و جز آن نخ سازد.
-
مغتزل
لغتنامه دهخدا
مغتزل . [ م ُ ت َ زِ] (ع ص ) ریسنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ریسنده و آنکه می ریسد. (ناظم الاطباء).
-
ریسندگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) risandegi عمل ریسیدن؛ شغل و عمل ریسنده.
-
عصاب
لغتنامه دهخدا
عصاب . [ ع َص ْ صا ] (ع ص ) ریسمان بر و ریسنده . (از منتهی الارب ). ریسمان گر و ریسنده . (آنندراج ). بسیار ریسنده . (ناظم الاطباء). غزّال . (اقرب الموارد). || ریسمان فروش . (ناظم الاطباء). گلابه ریسمان فروش . (دهار). || کلاه فروش . (ملخص اللغات حسن خ...
-
ریس
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ ریسیدن) ris ۱. = ریسیدن۲. ریسنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): پشمریس، نخریس.
-
تابنده
واژگان مترادف و متضاد
۱. تابان، درخشان، درخشنده، رخشان، مشعشع ۲. حرارتزا، گرمابخش ۳. ریسنده، نختاب، نخریس
-
ریس
فرهنگ فارسی معین
1 - (اِ.) نخ تابیده . 2 - (ص فا.) در ترکیب به معنی «ریسنده » آید: پشم ریس ، نخ ریس .
-
پنبه دان
لغتنامه دهخدا
پنبه دان . [ پَم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) سبدی که زنان ریسنده دارند پنبه را.
-
spinner
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسپینر، عنکبوتی که تار میتند، ریسنده، نخ ریس، نختاب، فرفره، کارگر یا ماشین نخ ریسی