کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریسمان بازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
چاه و ریسمان
فرهنگ گنجواژه
راه و چاه.
-
جستوجو در متن
-
بندبازی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) ریسمان بازی ، آکروباسی ، نوعی نمایش ورزشی که در آن شخص بر روی بند هنرنمایی کند.
-
معرکه گیر
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (ص فا.) کسی که با انجام کارهایی مانند ریسمان بازی و تردستی مردم را سرگرم می کند.
-
دارباز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] dārbāz کسی که در بلندی روی ریسمان راه برود و بازی کند؛ ساروباز؛ بندباز؛ رسنباز.
-
لافند
واژهنامه آزاد
لافند. [ ف َ ] (اِ) ریسمان (اعم از پنبه و غیره ). در گیلان لافند بازی از سنن قدیمی است
-
رسن بازی
لغتنامه دهخدا
رسن بازی . [ رَ سَم ْ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل رسن باز. ریسمان بازی . (فرهنگ فارسی معین ) : آن رسن کش به لیمیاسازی من بیچاره در رسن بازی . نظامی .عنکبوتی شدم ز طنازی وآن شب آموختن رسن بازی . نظامی .بر آن فرضه بی آنکه اندیشه کردرسن بازی هندوان پیشه کر...
-
سرگل
لغتنامه دهخدا
سرگل . [ س َ گ َ ] (اِ مرکب ) گویی باشد که طفلان از ریسمان سازند و بدان بازی کنند. (برهان ) (رشیدی ). || نظیر سرگروه و سرخیل . (از آنندراج ).
-
خربازان
لغتنامه دهخدا
خربازان . [ خ َ ] (اِ مرکب ) نوعی از بازی باشد و آن چنانست که دو کس برابر هم خم شوند و سرها بهم نهندو دستها بر زانو گذارند و سر ریسمانی را بر دست گیرند و سر دیگر آن ریسمان را شخص دیگر بدست گیرد و بر دور و پیش ایشان می گردد و نمی گذارد که از مردم اجزا...
-
دارباز
لغتنامه دهخدا
دارباز. (نف مرکب ) ریسمان باز که بر چوب بلند سوار شود و بازی کند و بندباز و رسن باز و ساروباز نیز گفته اند. چه سارو رسنی است از لیف خرما. (انجمن آرا).
-
معرکه گیر
لغتنامه دهخدا
معرکه گیر. [م َ رَ ک َ / م َ رِ ک ِ ] (نف مرکب ) آنکه هنگامه ٔ بازی را گرم کند چون کشتی گیر و طاس باز و سگ باز و میمون باز و مانند آن . (آنندراج ). کشتی گیر و دیگر اهل بازی که در بازار مردم تماشایی را جمع کنند. (غیاث ). ریسمان باز و شعبده باز. (ناظم ...
-
بندبازی
لغتنامه دهخدا
بندبازی . [ ب َ ] (حامص مرکب ) نام بازیی است که بازیگران چوبی دراز و بزرگ استاده کرده طنابها می بندند و بازیگری سبوئی آب پر کرده بر آن طنابها می دود و آن بازی را به اصطلاحات بندبازی گویند. (آنندراج ). قسمی از بازی و برجهیدگی بر روی طناب . (ناظم الاطب...
-
مزاد
لغتنامه دهخدا
مزاد. [ م َ ] (اِ)نوعی از بازی باشد. و آن چنان است که دو کس در برابر همدیگر خم شده بایستند و سر بر سر هم نهند و سر ریسمانی بردست گیرند و یک سر دیگر آن ریسمان را شخصی بردست گیرد و بر دور و پیش ایشان می گردد و نمیگذارد که کسی بر ایشان سوار شود و بر پشت...
-
یویو
لغتنامه دهخدا
یویو. [ ی ُ ی ُ ] (اِ) (اصطلاح عامیانه ) اسباب بازیی است بچگان را و آن مرکب است از دو صفحه ٔ گرد قرص مانند حلبی یا پلاستیکی یا چوبی یا جز آن که به وسیله ٔ یک میله (محور) به هم متصل شده اند. یک سر ریسمانی در درون دو صفحه به محور بسته و سر دیگر ریسمان ...
-
پل
لغتنامه دهخدا
پل . [ پ ِ ] (اِ) اشکلک خیمه و آن چوبکی باشد به مقدار چهار انگشت که ریسمانی بر کمر آن بندند و بدان بالا و پائین خیمه را بهم وصل کنند و آن به منزله ٔ گوی گریبان و تکمه ٔ کلاه باشد در خیمه . (برهان قاطع). پاچه بند (در خیمه و خرگاه ) . || چوبکی را گویند...
-
بازپیچ
لغتنامه دهخدا
بازپیچ . (اِ مرکب ) بازنیچ . مهره ٔ چندی است که بر ریسمان بندند و از بالای گهواره ٔ اطفال آویزند تا ایشان بدان بازی کنند و آنرا بعربی دأداءة گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج ). مهره ای چند است که بر ریسمان بندند و از بالای گهواره ...