کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریسمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ریسمان گر
لغتنامه دهخدا
ریسمان گر. [ گ َ ] (ص مرکب ) غزال . ریسمان باف . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ریسمان باف شود.
-
ریسمان دلو
واژهنامه آزاد
رشاء، رشا.
-
آسمان و ریسمان
فرهنگ فارسی معین
( ~ُ ) (اِمر.) حرف های بی سر و ته ، سخن های بی فایده .
-
چرخ ریسمان تابی
لغتنامه دهخدا
چرخ ریسمان تابی . [ چ َ خ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چرخ رسن تابی . چرخ نخ تابی . دستگاه مخصوص تابیدن ریسمان . رجوع به چرخ رسن تابی شود.
-
ریسمان چند لا
دیکشنری فارسی به عربی
برمة
-
نخ یا ریسمان تابیده
دیکشنری فارسی به عربی
لية
-
آسمان و ریسمان
فرهنگ گنجواژه
حرفهای نامربوط ، خزعبلات گفتن.
-
چاه و ریسمان
فرهنگ گنجواژه
راه و چاه.
-
جستوجو در متن
-
اطناب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ طُنْب و طُنُب] [قدیمی] 'atnāb ریسمانها.
-
رشا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: رشاء] [قدیمی] rešā = ریسمان
-
رسمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] resmān = ریسمان
-
رِسمون
لهجه و گویش تهرانی
ریسمان.
-
ریسمون
لهجه و گویش تهرانی
ریسمان
-
غزال
فرهنگ فارسی معین
(غَ زّ) [ ع . ] (ص .) ریسمان تاب ، ریسمان - باف ، ریسمان فروش ؛ ج . غزالون ، غزالین .
-
دارباز
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) = داربازنده : کسی که روی ریسمان حرکات جالب انجام دهد؛ بندباز، ریسمان باز.