کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریسمانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ریسمانی
لغتنامه دهخدا
ریسمانی . (ص نسبی ) منسوب به ریسمان . (ناظم الاطباء). || نوعی طیلسان : هیچکدام را ندیدم بی طیلسان شطوی یا توزی یا ششتری یا ریسمانی یا دست کار. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 463).
-
جستوجو در متن
-
racking 1
ریسمان همبندی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] ریسمانی که از آن برای همبندی دو طناب استفاده میکنند
-
روا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: رواء] [قدیمی] revā ریسمانی که با آن بار را بر پشت ستور میبستند.
-
رجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹رج، رژه› raje ۱. ریسمانی که در خانه دو سر آن را به دیوار میبندند و روی آن رخت یا چیز دیگر میاندازند.۲. ریسمانی که در بنّایی به کار میبرند.
-
کشخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kašax ریسمانی که خوشههای انگور را به آن میآویزند تا خشک شود.
-
زغوته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zaqute نخ یا ریسمانی که دور دوک پیچیده باشند.
-
ورس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹وریس› [قدیمی] vors ریسمانی که از موی یا از الیاف گیاه بافته میشود.
-
آونگ
لهجه و گویش تهرانی
ریسمانی که خوشه انگور را به آن آویزند/آویزان.
-
افسار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹فسار› 'afsār تسمه و ریسمانی که به سر و گردن اسب و الاغ میبندند.
-
دسه
فرهنگ فارسی معین
(دَ سَ یا س ) (اِ.) = دسک : گلولة ریسمانی .
-
کرش
فرهنگ فارسی معین
(کُ رُ) (اِ.) ریسمانی را گویند که از موی بافته باشند.
-
کبال
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِ.) ریسمانی که از لیف خرما تابیده شده باشد.
-
چدار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čedār ریسمانی که با آن دستوپای چهارپایان را میبستند؛ پابند.
-
منتقض
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] montaqez ویژگی هرچیز باز شده، مانند ریسمانی که تاب آن باز شده.