کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریزش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ریزش
/rizeš/
معنی
۱. عمل ریختن؛ ریختن چیزی.
۲. [مجاز] انعام و بخشش.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
جریان، چکه، زکام، سیلان
فعل
بن گذشته: ریزش کرد
بن حال: ریزش کن
دیکشنری
cast, collapse, downfall, drop, effusion, fall, precipitation, slide, spatter, spray, spurt
-
جستوجوی دقیق
-
ریزش
واژگان مترادف و متضاد
جریان، چکه، زکام، سیلان
-
abscission
ریزش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی- علوم باغبانی] جدا شدن و افتادن اندامهایی از گیاه مانند جوانه یا برگ یا غنچه یا میوه
-
spill
ریزش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] ریخته شدن اتفاقی مواد نفتی یا آلاینده در دریا
-
ریزش
لغتنامه دهخدا
ریزش . [ زِ ] (اِمص ) ریختن . (ناظم الاطباء). اسم مصدر از فعل ریختن : ریزش ابر. ریزش باران . عمل ریختن : خواهش دل ریزش دست . (یادداشت مؤلف ) : ز خون دل خویش من دست شستم چنو دست بگشاد بر ریزش خون . سوزنی .ریزش ابر صبحگاهی دیدطبع من چو صدف دهان بگشاد....
-
ریزش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) rizeš ۱. عمل ریختن؛ ریختن چیزی.۲. [مجاز] انعام و بخشش.
-
ریزش
دیکشنری فارسی به عربی
انتشار , تدفق , ثب , دخل , دفق , رکود , روماتزم , سقوط , صب , هبوط
-
واژههای مشابه
-
dumping syndrome
نشانگان ریزش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] مجموع چند نشانه مانند تعریق، نفخ، احساس سنگینی و سرگیجه که معمولاً در کسانی که جراحی معده داشتهاند، بروز میکند
-
برونریزش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] ← برونریزش هیجان
-
switch derail, trap switch
سوزن ریزش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] سوزنی دارای یک یا دو تیغه برای خارج کردن واگن درحالفرار از خط کناری و جلوگیری از ورود آن به خط اصلی
-
rock fall / rockfall
سنگریزش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] سقوط آزاد یا حرکت قطعاتی از سنگهای تازهجداشده از یک صخره یا دامنهای بسیار پرشیب
-
ash fall
ریزش خاکستر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] فروریختن خاکستر هوابُرد از اَبر فورانی متـ . رگبار خاکستر ash shower
-
خون ریزش
لغتنامه دهخدا
خون ریزش . [ زِ ] (اِمص مرکب ) خون ریزی . سفک دماء. (یادداشت بخط مؤلف ) : مالی بزرگ فرمود تا صدقه بدادند که بیخون ریزش صلح افتاد. (تاریخ بیهقی ). لشکرش گفتند این چیزی است که اومی داند بی رنج و خون ریزش رنج اسکندر از ما بردارد. (اسکندرنامه ٔ نسخه ٔ س...
-
ریزش درونی
دیکشنری فارسی به عربی
جريان
-
صدای ریزش
دیکشنری فارسی به عربی
بقعة