کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریخت و پاش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
morphographic map
نقشۀ ریختنگاشتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ← نقشۀ چهرنگاشتی
-
holomorphically convex hull
غلاف تمامریختکوژ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] فرمولدار متـ . غلاف تمامریختمحدب
-
غلاف تمامریختمحدب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] ← غلاف تمامریختکوژ
-
anthropomorphic coffin
تابوت انسانریخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] تابوتی که به شکل پیکر انسان ساخته یا تزیین شده باشد
-
anthropomorphic sarcophagus
تابوتدان انسانریخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] تابوتدانی که به شکل پیکر انسان ساخته یا تزیین شده باشد
-
geomorphology 2
زمینریختشناسی 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ← زمینشناسی چهرنگاشتی
-
rhizomorph
زمینساقهریخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] به شکل زمینساقه
-
prothalliform
پیشریسهریخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] به شکل پیشریسه
-
ریخت نحس/منحوس
لهجه و گویش تهرانی
قیافه بد
-
xenomorphic-granular texture, allotriomorphic-granular texture
بافت دانهای بیگانهریخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] بافت آذرین ویدایی (phaneritic texture) که بخش اعظم آن از دانههای هماندازۀ بیوجه تشکیل شده است
-
جستوجو در متن
-
پاش
لغتنامه دهخدا
پاش . (فعل امر) امر از پاشیدن یعنی پریشان کن و ازهم جداساز و برافشان . (برهان ). || (نف مرخم ) در کلمات مرکبه ٔ مانند گهرپاش ، نمک پاش ، عطرپاش ، آب پاش ، گلاب پاش ، زرپاش ، مخفف پاشنده است : وز حسد لفظ گهرپاش من در خوی خونین شده دریا و کان . خاقانی ...
-
خورد و برد
فرهنگ گنجواژه
افراط و زیاده روی و ریخت و پاش، تعدی.
-
اسراف
فرهنگ واژههای سره
ریخت و پاش، بد دستی، هدر دادن
-
حیف و میل
فرهنگ گنجواژه
اختلاس. حیف و میل کردن، نابود کردن مال، اختلاس کردن، ریخت و پاش.
-
کُوْد
لهجه و گویش گنابادی
kouwd در گویش گنابادی یعنی ریختن ، ریخت و پاش ، جمع کردن ، گروه کردن