کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریختهگری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
casting 3
ریختهگری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مواد و متالورژی] یکی از روشهای شکل دادن فلزات که شامل ذوب فلز و ریختن آن در محفظهای به نام قالب است تا پس از انجماد، شکل و اندازه و خواص مورد نظر را پیدا کند
-
واژههای مشابه
-
ریخته گری
لغتنامه دهخدا
ریخته گری . [ ت َ / ت ِ گ َ ] (حامص مرکب ) شغل و عمل ریخته گر. (ناظم الاطباء). صوغ .صیاغت . (یادداشت مؤلف ). رجوع به این دو مصدر شود. || قالب ریزی مواد و مصالح بنایی به صورت صوغ فلزات ، استحکام بنا را : پس عضدالدوله به ریخته گری روی آن دره برآورد ما...
-
ریخته گری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) rixtegari شغل و عمل ریختهگر.
-
ریخته گری
دیکشنری فارسی به عربی
وجد
-
casting 2, cast 2
ریخته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مواد و متالورژی] هر شیئی که با قرار دادن مادۀ قابل ریختهگری در قالب شکل داده و جامد شده باشد
-
ریخته
فرهنگ فارسی معین
(تِ) (ص مف .) 1 - انداخته شده ، پاشیده شده . 2 - ذوب شده .
-
ریخته
لغتنامه دهخدا
ریخته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف / نف ) روان شده . (از ناظم الاطباء). سرازیرگشته . (از فرهنگ فارسی معین ). صفت مفعولی از ریختن به معنی سرازیرگشته و جاری شده (در مایعات ). (از شعوری ج 2 ص 20) : به توران نهد روی بگریخته شکسته دل و دیده ها ریخته . فردوسی . |...
-
ریخته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) rixte ۱. ویژگی مایعی که در ظرف یا جایی جاری شده؛ ریختهشده.۲. پراکندهشده؛ تکهتکهشده.۳. [مجاز] ازبینرفته.۴. ذوبشده و بهقالبدرآمده.۵. [قدیمی] پوسیده و تجزیهشده.
-
ریخته
دیکشنری فارسی به عربی
مائع
-
casting bay, foundry shop
کارگاه ریختهگری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مواد و متالورژی] محلی که در آن قطعات ریختگی، فلزی یا شیشهای ساخته یا تولید میشود
-
founder's hoard
دفینۀ ریختهگری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] دفینهای شامل اشیای فلزی شکسته و ناهمگن و شمش و ضایعات ریختهگری و گاه اشیای کامل، همراه با ابزار ریختهگری مانند قالب و پتک و انبر و سندان
-
high pressure die casting
ریختهگری پُرفشار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار، مهندسی مواد و متالورژی] یکی از روشهای ریختهگری تحت فشار که مذاب با فشار زیاد و سرعت بسیار زیاد به درون قالب رانده میشود
-
pressure die casting
ریختهگری تحت فشار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مواد و متالورژی] یکی از روشهای ریختهگری در قالبهای دائمی که در آن مذاب با فشاری بیشتر از فشار وزنی و معادل 0/2 تا 20 اتمسفر وارد قالب میشود؛ این روش برای ریختن قطعات تزیینی و نازک از کارایی مطلوب برخوردار است
-
monomer casting
ریختهگری تکپار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار] نوعی بسپارش تودهای که در قالب انجام میشود و در آن محصولات بسپاری نهایی مستقیماً از تکپار حاصل میشوند