کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریخبین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ریخبین
/rixbin/
معنی
= رخبین
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ریخبین
لغتنامه دهخدا
ریخبین . (اِ) کبح . چیزی سیاه و بسیار ترش که ازآرد میده و شیر گوسپند سازند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از برهان ). گویا لهجه ای از رخبین است . رجوع به رخبین شود. || گیاه خشک . (ناظم الاطباء).
-
ریخبین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] rixbin = رخبین
-
جستوجو در متن
-
کشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kašk مادهای جامد یا مایع از انواع لبنیات که از جوشاندن دوغ تهیه میشود؛ قروت؛ پینو؛ پینوک؛ رخبین؛ ریخبین؛ کتخ؛ کتغ.