کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریبونوکلئیکاسید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ribonucleic acid
ریبونوکلئیکاسید
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] بسپاری متشکل از واحدهای ریبونوکلئوتید اختـ . رِنا RNA
-
واژههای مشابه
-
deoxyribonucleic acid
دیاُکسیریبونوکلئیکاسید
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] بسپاری متشکل از واحدهای دیاکسیریبونوکلئوتید، حاوی اطلاعات وراثتی اختـ . دِنا DNA
-
اسید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: acide، مٲخوذ از یونانی] (شیمی) 'asid مادهای ترشمزه که بازها را خنثی و بعضی فلزات را در خود حل میکند.
-
اسید
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ فر. ] (اِ.) هر جسم هیدروژن داری که به حالت محلول ، یون هیدروژن (پروتون ) آزاد کند و به جای هیدروژن آن فلزی جانشین شود و تشکیل نمک دهد. بیشتر اسیدها خورنده هستند و مزة ترش دارند.
-
اسید
لغتنامه دهخدا
اسید. [ ] (اِخ ) ابن جبلة السلیطی . وی در جنگ زرود الثانی که بین بنی یربوع و بنی تغلب درگرفت شرکت داشت . (عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج 6 ص 49).
-
اسید
لغتنامه دهخدا
اسید. [ ] (اِخ ) ابن جعفر. وی در جنگ النفرات که بین بنی عامر و بنی عبس درگرفت شرکت داشت . (عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج 6 ص 6).
-
اسید
لغتنامه دهخدا
اسید. [ اَ ] (اِخ ) ابن ابی اسید الساعدی الانصاری . تابعی است . (تاج العروس ).
-
اسید
لغتنامه دهخدا
اسید. [ اَ ] (اِخ ) ابن اخی رافعبن خدیج . تابعی است . ابن منده وی را متهم شمرده است . (تاج العروس ).
-
اسید
لغتنامه دهخدا
اسید. [ اَ ] (اِخ ) ابن المشمس بن معاویة السعدی . تابعی است . (تاج العروس ).
-
اسید
لغتنامه دهخدا
اسید. [ اَ ] (اِخ ) ابن جاریةبن اسید الثقفی صحابی . (تاج العروس ). حلیف بنی زهرة که رسول (ص ) او را صد شتر داد. (امتاع الاسماع ج 1 ص 424).
-
اسید
لغتنامه دهخدا
اسید. [ اَ ] (اِخ ) ابن ساعدة الانصاری . صحابی است . (تاج العروس ).
-
اسید
لغتنامه دهخدا
اسید. [ اَ ] (اِخ ) ابن صفوان . صحابی است . (تاج العروس ).
-
اسید
لغتنامه دهخدا
اسید. [ اَ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمن بن زیدبن الخطاب العدوی . تابعی است . (تاج العروس ).
-
اسید
لغتنامه دهخدا
اسید. [ اَ ] (اِخ ) الجعفی . صحابی است . (تاج العروس ). || تابعی است و روایت مراسیل میکرد. (تاج العروس به نقل از کتاب الثقات ابن حبان ). مؤلف تاج العروس گوید: شخص اخیر را عسکری در ضمن صحابه آورده چنانکه گذشت .