کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریاکار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ریاکار
/riyākār/
معنی
کسی که ریا میکند؛ آنکه تظاهر به نیکوکاری و پاکدامنی میکند؛ دورو.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
دورو، سالوس، ظاهرساز، ظاهرنما، فریبنده، متظاهر، مرائی، مزور، مکار، منافق
دیکشنری
disingenuous, guileful, hypocrite, insincere, Pharisaic, phoney, phony, pious, pretentious, quack, tortuous, two-faced, whited sepulcher, hypocritical
-
جستوجوی دقیق
-
ریاکار
واژگان مترادف و متضاد
دورو، سالوس، ظاهرساز، ظاهرنما، فریبنده، متظاهر، مرائی، مزور، مکار، منافق
-
ریاکار
لغتنامه دهخدا
ریاکار. (ص مرکب )مُرائی . (منتهی الارب ). مکار و کسی که در کارها مکر و غدر و نفاق می کند. مزور. (ناظم الاطباء). مکار. دورو. منافق . مرایی . (آنندراج ). شخصی است که همچو بازیگر حرکات و تشبیهات او را حقیقتی نیست و لقبی است از برای آنان که صورةً و ظاهرا...
-
ریاکار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] riyākār کسی که ریا میکند؛ آنکه تظاهر به نیکوکاری و پاکدامنی میکند؛ دورو.
-
ریاکار
دیکشنری فارسی به عربی
منافق
-
واژههای مشابه
-
ادم ریاکار
دیکشنری فارسی به عربی
متعصب , منافق
-
جستوجو در متن
-
مرایی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] morāy(')i ریاکار.
-
ریاکاری
لغتنامه دهخدا
ریاکاری . (حامص مرکب ) عمل و صفت ریاکار. (یادداشت مؤلف ). رجوع به ریاکار شود.
-
ملمع کار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] molamma'kār ریاکار و منافق.
-
ریاکاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] riyākāri عمل ریاکار.
-
ظاهرساز
واژگان مترادف و متضاد
خودآرا، ریاکار، متصنع، متظاهر
-
مرایی، مرائی
واژگان مترادف و متضاد
ریاکار، مزور، دورو، متظاهر
-
Pharisee
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فریسی، زهد فروش، ریاکار
-
منافق
دیکشنری عربی به فارسی
رياکار , متظاهر , دورو , باريا