کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریاضت دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ریاضت دادن
دیکشنری فارسی به عربی
اکبح
-
واژههای مشابه
-
ریاضت کش
دیکشنری فارسی به عربی
زاهد , صارم
-
جستوجو در متن
-
اکبح
دیکشنری عربی به فارسی
پست کردن , رياضت دادن , کشتن , ازردن , رنجاندن
-
mortify
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کاهش می یابد، کشتن، رنجاندن، پست کردن، ریاضت دادن، ازردن
-
mortifying
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ماتریکس، کشتن، رنجاندن، پست کردن، ریاضت دادن، ازردن
-
mortifies
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مرتب کردن، کشتن، رنجاندن، پست کردن، ریاضت دادن، ازردن
-
امتناع
دیکشنری عربی به فارسی
خودداري , پرهيز , خودداري از دادن راي , رياضت , پرهيز از استعمال مشروبات الکلي
-
آزمودن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) 1 - امتحان کردن ، آزمایش کردن . 2 - تجربه کردن . 3 - سنجیدن . 4 - به کار بردن . 5 - ریاضت دادن .
-
ارحال
لغتنامه دهخدا
ارحال . [ اِ ] (ع مص ) ریاضت دادن و رام کردن ستور را. (منتهی الارب ). || دادن ستور بارکش کسی را. شتر باری و سواری بکسی دادن . راحله بکسی دادن . || بسیار شدن شتر کسی . خداوند بسیار شتر شدن . (منتهی الارب ). || ارحال بعیر؛ قوی پشت شدن آن پس از ضعف . ||...
-
ضع
لغتنامه دهخدا
ضع. [ ض َع ع ] (ع مص ) ریاضت دادن شتر و ماده شتر ریاضت نایافته را. کلمه ای است که بدان شتران را تأدیب کنند. (منتهی الارب ). || کاری کردن و نیکو کردن . (زوزنی ).
-
سوغان
فرهنگ فارسی معین
(سُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) دویدن اسب و شتر در پی هم . 2 - (مص م .) دواندن اسب و ریاضت دادن او جهت شرکت در مسابقه .
-
سوغان
لغتنامه دهخدا
سوغان . [ س َ وَ / سَو ] (ع مص ) سوغ . رجوع به سوغ شود. دواندن اسب و ریاضت دادن او جهت شرکت در مسابقه . و رجوع به سوغان شود.
-
جوشاندن
لغتنامه دهخدا
جوشاندن . [ دَ ] (مص ) جوشانیدن . مصدر متعدی از جوشیدن . بجوش آوردن مایعات بوسیله ٔ حرارت : ببغداد جو را بجوشانند و آب از او بپالایند و با روغن کنجد دیگرباره بجوشانند. (نوروزنامه ). || ریاضت دادن . امتحان کردن . آزمایش کردن . (فرهنگ فارسی معین ).