کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریاحین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ریاحین
/rayāhin, riyāhin/
معنی
= ریحان
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ریاحین
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (اِ.) جِ ریحان .
-
ریاحین
لغتنامه دهخدا
ریاحین . [ رَ ] (ع اِ) ج ِ ریحان . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (دهار). ج ِ ریحان . به کسر «راء» درست نیست . (از غیاث اللغات ). ج ِ ریحان ، نه به کسر چنانکه مشهورشده . گلهای خوشبو و اطلاق آن بر مطلق گلها مجاز است .(از آنندراج ). اسپرغمها. اسپرمها. (...
-
ریاحین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ ریحان] (زیستشناسی) [قدیمی] rayāhin, riyāhin = ریحان
-
جستوجو در متن
-
اطراب
لغتنامه دهخدا
اطراب . [ اَ ] (ع اِ)بصیغه ٔ جمع، نقاوه ٔ ریاحین . (از اقرب الموارد). خیار و برگزیده ٔ ریاحین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
ابوالاخضر
لغتنامه دهخدا
ابوالاخضر.[ اَ بُل ْ اَ ض َ ] (ع اِ مرکب ) ریاحین . (المزهر).
-
عشق
لغتنامه دهخدا
عشق . [ ع َ ش ُ ] (ع اِ) نیکو و برابر کنندگان در نشاندن درختهای ریاحین را. (منتهی الارب ). اصلاح کنندگان و صاف کنندگان غرسهای ریاحین ، مفرد آن عَشیق یا عَشوق است . (از اقرب الموارد).
-
رعلة
لغتنامه دهخدا
رعلة. [ رُ ل َ ] (ع اِ) یا رُعله . تاج ریحان و آس . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). تاج از ریاحین . اکلیل از ریاحین . (یادداشت مؤلف ).
-
جوان اسپرم
لغتنامه دهخدا
جوان اسپرم .[ ج َ اِ پ َ رَ ] (اِ مرکب ) نام یکی از ریاحین است که بعربی ریحان الشیاطین خوانند. (برهان ) (آنندراج ).
-
راز خاک
لغتنامه دهخدا
راز خاک . [ زِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از سبزه و ریاحین است . راز زمین . (آنندراج ).
-
عنجج
لغتنامه دهخدا
عنجج . [ ع ُ ج ُ ] (ع اِ) ریحان دشتی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ضیمران که از ریاحین است . (از اقرب الموارد).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد حدادی ، مکنی به ابونصر. او راست : بساتین المذکرین و ریاحین المتذکرین .
-
اطفال حدایق
لغتنامه دهخدا
اطفال حدایق . [ اَ ل ِ ح َ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )کنایه از ریاحین نودمیده است . (انجمن آرای ناصری ).
-
بنات ربیعی
لغتنامه دهخدا
بنات ربیعی . [ ب َ ت ُ رَ عی ی ] (ع اِ مرکب ) ریاحین است . (انجمن آرای ناصری ).
-
خشسبرم
لغتنامه دهخدا
خشسبرم . [ خ َ ش َ ب َ رَ ] (معرب ، اِ مرکب ) مأخوذ از خوش اسپرم فارسی و آن نوعی از ریاحین دشتی است . (از ناظم الاطباء).