کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ریا
/riyā/
معنی
۱. خود را به نیکوکاری جلوه دادن برخلاف حقیقت؛ تظاهر به نیکوکاری و پاکدامنی.
۲. (فقه) انجام دادن عمل نیک برای جلب نظر مردم نه بهجهت رضای خدا: رویوریا.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
تزویر، تظاهر، حیله، دورویی، ریو، زرق، سالوس، شایبه، ظاهرنمایی، فریب، نفاق ≠ صدق
دیکشنری
affectation, buncombe, cant, disingenuousness, hypocrisy, insincerity, masquerade, piosity, pretension, prudishness, unctuousness
-
جستوجوی دقیق
-
ریا
واژگان مترادف و متضاد
تزویر، تظاهر، حیله، دورویی، ریو، زرق، سالوس، شایبه، ظاهرنمایی، فریب، نفاق ≠ صدق
-
ریا
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ریاء ] (مص ل .) تظاهر، دورویی .
-
ریا
لغتنامه دهخدا
ریا. (ع اِمص ) ریاء. ظاهرسازی . چشم دیدی . (یادداشت مؤلف ). ساختگی . ظاهری : زنا و ریا آشکارا شوددل نرم چون سنگ خارا شود. فردوسی .من مانده به یمگان درون از آنم کاندر دل من شبهت و ریا نیست . ناصرخسرو.اگر احسان کنی با مستحق کن نه ازبهر ریا ازبهر حق کن...
-
ریا
لغتنامه دهخدا
ریا. [ رَی ْ یا ] (ع ص ) مؤنث رَیّان . زن سیراب . ج ، رِواء. (منتهی الارب ) (از یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). رجوع به ریان شود. || (اِ) بوی خوش . گویند: ریا ریح طیبة من نفحة ریحان و غیره . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بوی . بوی خوش . (دهار).
-
ریا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: رئاء] riyā ۱. خود را به نیکوکاری جلوه دادن برخلاف حقیقت؛ تظاهر به نیکوکاری و پاکدامنی.۲. (فقه) انجام دادن عمل نیک برای جلب نظر مردم نه بهجهت رضای خدا: رویوریا.
-
واژههای مشابه
-
بی ریا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] biriyā کسی که دورویی و ظاهرسازی نکند.
-
دره ریا
لغتنامه دهخدا
دره ریا. [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سوسن بخش ایذه شهرستان اهواز. واقع در 45هزارگزی شمال خاوری ایذه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
بی ریا
لغتنامه دهخدا
بی ریا. [ ] (ص مرکب ) (از: بی + ریا) مخلص و راستباز و صادق . (آنندراج ). صادق . مخلص . راست و باصداقت .(ناظم الاطباء). بدون تظاهر و خودنمائی : اختیار دست او جود است جود بی ریااعتقاد رای او عدلست عدل بی عوار. منوچهری .زین جهانداران و شاهان و خداوندان ...
-
بی ریا
دیکشنری فارسی به عربی
ساذج , صادق , مخلص
-
با ریا
دیکشنری فارسی به عربی
منافق
-
مالا ریا
دیکشنری فارسی به عربی
ملاريا
-
سالوس و ریا
فرهنگ گنجواژه
حیله.
-
سالوس و ریا
فرهنگ گنجواژه
دغلی.
-
کِذب و ریا
فرهنگ گنجواژه
نادرستی.