کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رگۀ بازگردان باروری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
vein 3, veining 1
رگه 5
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مواد و متالورژی] برجستگیهایی طولی، عموماً عمود بر سطح قطعۀ ریختگی، که بهصورت منفرد یا شبکه دیده میشوند
-
transgenic line
رگۀ تراژنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری، کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] رگهای که قطعهای از دِنای خارجی دارد
-
hailstreak
رگۀ تگرگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] نوار انباشت تگرگ بر روی سطح زمین به طول 10 کیلومتر و عرض 2 کیلومتر
-
jet streak
رگۀ جت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ← هستۀ جریان جتی
-
pure line
رگۀ خالص
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری، کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] تعدادی گیاه که از یک تکبوته در یکی از نسلهای حاصل از خودگشنی به دست میآید
-
ribbed, costate
رگهدار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی سطحی با یک یا چند رگبرگ اولین یا برجستگیهای طولی (ridges)
-
male steril line
رگۀ نرعقیم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری، کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] رگهای که قادر به تولید دانۀ گردۀ فعال و زنده نیست
-
ده رگه
فرهنگ فارسی معین
(دَ رَ گِ) (ص مر.) (کن .) 1 - بسیار دلاور و شجاع . 2 - غیرتمند. 3 - کاری ، کارآمد.
-
ده رگه
لغتنامه دهخدا
ده رگه . [ دَه ْ رَ گ َ / گ ِ ] (ص نسبی ) ده دله . (از آنندراج ). مرد بسیار دلیر و شجاع . (ناظم الاطباء) (از برهان ). || مرد کارکرده . || صاحب غیرت . || حرام زاده . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از آنندراج ).
-
ده رگه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی) [قدیمی، مجاز] dahrage مرد شجاع؛ بسیاردلیر؛ دلاور؛ باغیرت.
-
رگه معدن
دیکشنری فارسی به عربی
عرق , نبتة
-
رگه دارکردن
دیکشنری فارسی به عربی
نزوة
-
streak lightning
آذرخش رگهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] آذرخشی معمولی ناشی از تخلیۀ الکتریکی اَبربهزمین که کاملاً متمرکز در یک آذرخشراه تک و نسبتاً مستقیم به نظر میرسد
-
blue cheese
پنیر رگهآبی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] نوعی پنیر که با کپک آبی پرورده شود
-
germ-line mutation
جهش رگۀ زایشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] ← جهش زایشی