کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رکین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رکین
/rakin/
معنی
محکم و استوار؛ پابرجا؛ ثابت و برقرار؛ باوقار.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
رکین
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (ص .) 1 - استوار، محکم . 2 - پابرجا. 3 - باوقار.
-
رکین
لغتنامه دهخدا
رکین . [ رَ ] (ع ص ) کوه بلنداطراف بزرگ جوانب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || مرد استواررای و آهسته و آرمیده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مرد آهسته و آرمیده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). خردمند. (مهذب الاسماء). مرد آهسته . (د...
-
رکین
لغتنامه دهخدا
رکین . [ رُ ] (اِخ ) دهی از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان . سکنه ٔ آن 343 تن است . آب آن از قنات . محصول عمده ٔ آنجا غلات و حبوب وانگور و صیفی . صنایع دستی زنان آنجا قالیبافی . راه آن اتومبیلرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
رکین
لغتنامه دهخدا
رکین . [ رُ ] (اِخ ) دهی از دهستان وفس عاشقلو بخش رزن شهرستان همدان .سکنه ٔ آن 286 تن است . آب آن از قنات . محصول عمده ٔ آنجا غلات و لبنیات و انگور و صیفی . صنایع دستی زنان آنجا قالیبافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
رکین
لغتنامه دهخدا
رکین . [ رُ ک َ ] (ع اِ) کلاکموش . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || موش . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
رکین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] rakin محکم و استوار؛ پابرجا؛ ثابت و برقرار؛ باوقار.
-
جستوجو در متن
-
rackan
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رکین
-
ابوطلحة
لغتنامه دهخدا
ابوطلحة. [ اَ طَ ح َ ] (اِخ ) الاسدی تابعی است او از ابن عباس و انس و از او ابوالعمیس و رکین روایت کنند.
-
کلاکموش
لغتنامه دهخدا
کلاکموش . [ ک َ ] (اِ مرکب ) موش صحرایی و دشتی باشد، چه کلاک دشت و صحرا را گویند. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). عضل . یربوع . رکن . رکین . ودع . اودع . جرد. صداد. قرنب . قداد. (منتهی الارب ).
-
خانجست
لغتنامه دهخدا
خانجست . [ ] (اِخ ) نام قلعه ای حصین و رکنی رکین بحدود لرستان بوده است . حکومت این قلعه از موارد خلاف بین اتابک تکله ٔ سلغری و هزارسف و برادران او بود. چون اتابک تکله رادفع هزارسف میسر نبود ناچار بمصالحت با هزارسف تن داد و یک چندی نیز اتابک تکله از ب...
-
حجرالبحیرة
لغتنامه دهخدا
حجرالبحیرة. [ ح َ ج َ رُل ْ ب ُ ح َ رَ ] (ع اِ مرکب ) شبق . سنگی است رقیق و سیاه و چون در آتش اندازند اندکی ملتهب گردد و از نواحی شام خیزد. با محللات محلل و با مجففات مجفف و جهت ریاح و رکین ، و التیام جراحات نافع است . (تحفه حکیم مؤمن ). و ابن البیط...
-
آهسته
لغتنامه دهخدا
آهسته . [ هَِ ت َ / ت ِ ] (ص ، ق ) آرام . بی شرور : اوهر، شهرکیست به بر کوه نهاده و با آبهای بسیار، جائی بسیارکشت و مردمانی آهسته . (حدودالعالم ).شتاب گیرد و گرمی بوقت پاداشن صبور گردد و آهسته گاه بادافراه . فرخی .بس آهسته و چابک و بخردندز کنعان بامّ...
-
رکن
لغتنامه دهخدا
رکن . [ رُ ] (ع اِ) کرانه ٔ قویتر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جزو اعظم هر شی ٔ. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کرانه ٔ هر چیزی . (دهار). ج ، اَرکان و اَرکُن . (المنجد). جانب . (دهار). جانب قوی چیزی . (غیاث اللغات )....
-
ارمانوس
لغتنامه دهخدا
ارمانوس . [ ] (اِخ ) سردار و قیصر روم در جنگ با آلب ارسلان سلجوقی در سنه ٔ 463 هَ . ق . سلطان آلب ارسلان که معموره ٔ عالم را در حیطه ٔ تصرف داشت بجانب عراق عرب میرفت و در حدود خوی خبر متواتر شد که پادشاه روم ارمانوس نام ، سیصد هزار یا دویست هزار مرد ...